خانه > اینفوگرافیک >
اینفوگرافیک – بحران ازدواج دهه شصتی ها
باید قبول کنیم که جامعه ما این چند سال اخیر در امر ازدواج دچار معضل بزرگی شده، معضلی که راههای ازدواج را برای جوانها سخت کرده و از یک سمت هم دوستیهای افراطی و رابطههای گناه آلود، در حال رشد است. یکی از دلایل اصلی این امر معضلات اقتصادی و کمبود موقعیتهای شغلی برای جوانهای دهه شصت است، یعنی دهه طلایی آماده به ازدواج.
وقتی جوانهای بالای 24 سال ما، چهار سال درس میخوانند و در صورت مذکر بودن، دو سال به خدمت سربازی میروند، عملا وقتی 24 ساله میشوند؛ هنوز صفر مطلق هستند. علاقه شدیدی به ازدواج دارند؛ ولی نه سرمایهای دارند، نه شغلی
.
درصد اندکی از این جوانها به شغل پدریشان گرایش پیدا میکنند و با کمک خانواده، میتوانند تشکیل خانواده بدهند. اما درصد بزرگی از درس خواندهها، مدام با مشکل بیکاری سر و کله میزنند. از سمت دیگر دخترهای جوان وقتی به دانشگاه پا میگذارند، با محیطهای جدید آشنا میشوند، دیدشان به زندگی وسیعتر میشود و در نتیجه ملاکهایشان برای ازدواج هم تغییر میکند. دختران لیسانس گرفته، کمتر میل به ازدواج با پسرهای دیپلم و زیر دیپلم دارند و همین امر باعث به تاخیر افتادن ازدواج در دخترها میشود
.
از سمت دیگر یک دسته از پسرها، هم به دلیل مشاهده وضعیت اسف بار تحصیل کردهها ( منظور صرفا بیکاری است)، به ادامه تحصیل بیمیل میشوند و بعد از اخذ دیپلم یا حتی قبل از آن، وارد بازار کار میشوند؛ در نتیجه میتوانند سرمایه خوبی کسب کنند و به موقع تشکیل خانواده بدهند
.
پس همین جا یک سیکل باطل شکل میگیرد، «دخترهای تحصیل کرده و پسرهای بیمیل به ادامه تحصیل»، در نتیجه پسرها موقع انتخاب ترجیح میدهند، با دخترهای دیپلم و کم سن و سال ازدواج کنند؛ به جای اینکه زیر بار ازدواج با یک دختر لیسانس یا فوق لیسانس بروند.
اکثر پسرهای مجرد فکر میکنند، همسرشان باید از هر نظر از آنها پایینتر باشد، مخصوصا از نظر سواد. درستش هم همین است که مرد باید بتواند اقتدار خودش را حفظ کند. اما پسرها فکر میکنند زنی که دارای تحصیلات بالایی است، در ادامه زندگی افسار زندگی را به دست خواهد گرفت و این را تهدیدی برای اقتدار خودشان میدانند. در صورتی که دخترهای فوق لیسانس وقتی سنشان بالا میرود، راحتتر حاضر میشوند با پسرهای دیپلمه و فوق دیپلمه ازدواج کنند. چون عملا دارند فرصتهای ازدواج را از دست میدهند
.
نتیجهای که از این سیکل باطل به دست میآید، این است که دخترهای کم سن و سالی که تحصیلات دانشگاهی ندارند، راحتتر از گروه دوم، یعنی دختران بالای 24 سال و دارای تحصیلات دانشگاهی انتخاب میشوند. این نشان میدهد که در جامعهای که برای تحصیل کردههایش تدبیری اندیشیده نشود و دولت مردانش شرایط اشتغال جوانهای تحصیل کرده را مهیا نکنند؛ معضل ازدواج روز به روز به خطر جدیتری بدل خواهد شد
.
دختران جوان ما مخصوصا متولدین دهه 60، به شدت با این معضل دست به گریبان هستند، پسرانی که در رده سنی آنها قرار دارند، بیشتر تمایل دارند با دختران دهه 70 ازدواج کنند؛ بنابراین سیکل ازدواج کلا به هم میریزد؛ پسران و دختران بالای سی سال کم کم دارند. فزونی میگیرند و تقریبا هیچ کس هم به فکر نیست
.
خانواده هایی که سه الی چهار جوان آماده به ازدواج دارند، کمکم دارند زیاد میشوند.می توان به جرات گفت که در در یک کیلومتری هر کدام از ما حداقل یک جوان مجرد بالای 35 سال، زندگی میکند که اگر شرایط به شکل مطلوب پیش میرفت، الان صاحب خانه و زندگی شده بود.
زنگ خطر خیلی وقت است به صدا در آمده؛ زمانی که ما جامعه نسوان افتخار میکردیم به رشد قبولی دخترها در کنکور سراسری، باید فکر دهه های بعد را هم میکردیم؛ چرا که جامعه وقتی سالم و سازنده است که زن و مرد در کنار هم رشد کنند
.
بی شک اغلب کارشناسان اذعان دارند که، جوانان دهه ی شصتی بسیار آرمان گرا هستند. هم نسلان ما، نه معتقد به انتخاب های سنتی و اسلامی صرف هستند و نه به انتخاب های آزاد نسل های بعدی تعلق خاطری دارد. نسلی که دوران کودکی اش با بحران جنگ سپری شده است، دوره ی تحصیلش با قناعت و کمبود امکانات گذشته، حالا که به سن ازدواج و تشکیل خانواده رسیده است، شروع به آرمان خواهی می کند.
نسل بچه های دهه ی شصت، نسلی است که درس خواندن را در کلاس های پر جمعیت و مدارس دولتی، با حداقل امکانات تجربه کرده است، سالها پشت سد کنکور مانده است و برای رسیدن به تک تک خواسته هایش مرارت کشیده است. برای نسل ما هیچ چیز آسان به دست نیامده است. حالا دیگر دختران ما منتظر شاهزادهای با اسب سفید نیستند تا کاخ آرزوهاشان را بسازند، انتظار آنقدر طولانی شده است که به روایت آمارها دهه شصتیها بیشترین مجردها را در میان گروههای سنی تشکیل میدهند
.
رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران درباره پشت سد ازدواج ماندن دختران دهه شصت می گوید: وقتی تحولات جمعیتی دهه شصت را بررسی می کنیم، می بینیم با وجود آنکه به طور معمول تعداد موالید دختر و پسر برابر است در این سال ها تعداد دختران از پسران پیشی می گیرد. همچنین به دلیل اینکه در جامعه ما همسن گزینی مبنای ازدواج نیست و معمولا فاصله ازدواج بین ۵ تا ۷ سال است؛ دختران دهه شصت با کاهش گزینه های ازدواج مواجه شدند.
حالا ما با نسلی از جوانان کشورمان مواجهیم که سنین 36 تا 26 سال را تشکیل می دهند و هنوز هم بیشترین آمار مجردین را در مقایسه با نسل های دهه هفتادی دارند.
دختران این بازه ی سنی، رفته رفته، با انتخاب های کمتری رو به رو می شوند، کیفیت خواستگاران این گروه رو به نزول است و این بحران بزرگی را برای بخش مهم جامعه ایجاد کرده است. دخترانی که با آرزوی زندگی بهتر و آینده ای روشن تر، زندگی خود را وقف تلاش و تحصیل و علم آموزی کرده اند، حالا با اقبال کمتری برای ازدواج رو به رو می شوند. در حالی که بسیاری از این گروه خود شغل و موقعیت اجتماعی موجهی نیز دارند.
اگر واقع بینانه به موضوع بنگریم، بی شک جامعه ی اسلامی ما سالهای اخیر به شدت از نظر موازین اخلاقی و اسلامی نزول داشته است. نسل آرمان خواه و تلاشگر گذشته، قید و بندهای اخلاقی را دیگر خط قرمز به شمار نمی آوردند، آمار ازدواج های سفید، روابط پر خطر، گسترش بیماری های جنسی، افزایش آمار سقط غیر قانونی جنین و …. همگی حاکی از سست شدن موازین اخلاقی در جامعه است. میل و رغبت به ازدواج در این نسل کاهش چشم گیری یافته است، دلایل این امر را حتی می توان در مشکلات اقتصادی نیز جستجو کرد.
بسیاری از جوانان به دلیل ترس از مشکلات اقتصادی و درگیر شدن با معضلات زندگی متاهلی، از زیر بار ازدواج شانه خالی می کنند، چرا که معتقدند زندگی متاهلی خرج بالایی دارد و آنها توانایی برآورده کردن خواسته های همسرشان را نخواهند داشت. عده ای، دختران را پر توقع می دانند و تصور می کنند با ازدواج تمام زندگی شان صرف کار کردن و تامین معاش خانواده خواهد شد. ولی حالا که در منزل پدری زندگی می کنند و از سفره خانواده ارتزاق می کنند، به راحتی می توانند به تفریحات و سرگرمی های خود بپردازند و نیازی نمی بینند به مستقل شدن فکر کنند.
باید قبول کرد که هنوز هم بخش بزرگی از ازدواج ها از طریق خانواده ها شکل می گیرند. این تغییر دیدگاه باید از خانواده ها آغاز شود. این مادران جامعه هستند که به فرزندان خود خط فکری می دهند. مادرانی که به دنبال اختلاف های بالای ده سال بین دختر و پسر هستند، بی شک این دیدگاه منفی را به جامعه ی مجردها القا می کنند که دیگر فرصت ازدواج را از دست داده اند. اگر همچنان سعی کنیم، می توانیم، به این سیکل باطل پایان دهیم. می توانیم در سال های آتی شاهد رشد ازدواج در بین دهه شصتی ها باشیم. باید به دنبال کم کردن اختلاف سنی بین زوجین بود و این امر را رواج داد.
یک جامعه وقتی به آرمان های خود نزدیک تر می شود که همه چیز در آن در حد تعادل باشد، وجود نسلی که هنوز گریبان گیر تامین نیاز های اولیه ی خود هستند؛ جامعه را از آرمان گرایی دور می کند. باید به نسل گذشته آموخت که زندگی بعد از ازدواج، تازه شروع تمام لذت ها، خوشی ها و آرامش هاست.
پسران مجرد باید به این نکته واقف باشند، که برتری زن از حیث تحصیل، مشکلی برای اقتدار آنها ایجاد نخواهد کرد. زن به عنوان رئیس خانه و مسول تربیت فرزندان آینده، هر چقدر بیشتر آموخته باشد، هر چه فرهیخته تر باشد، به طبع نسل بهتری را تربیت خواهد کرد.
باید به دختران مان بیاموزیم، زندگی تنها تامین مالی نیست. زن و مرد در کنار هم به آرامش می رسند و هیچ کشوری با کمرنگ کردن عنصر خانواده به تعالی نرسیده و نخواهد رسید.
آرمانگرایی باید عقلانی اتفاق بیوفتد. در جامعه ای که عدم ازدواج، به یک بحران بزرگ تبدیل شده است، واقع بینی و منطبق شدن با شرایط موجود، نتیجه ی بهتری را عاید ما خواهد کرد.
وای چقد خوب نوشتین. چقدر حرف دل ما دهه ی شصتی ها بود. گاهی واقعا به تک تک این نکته هایی که شما اشاره کردین فکر میکنم. اینکه چرا اغلب هم نسل های من به نوعی با مشکل ازدواج و تشکیل خانواده دست به گریبان هستند در حال یکه اغلب دهه هفتادی ها خیلی راحت با این مسئله رو به رو میشن و اصولا هیچ چیزی رو سخت نمیگیرن برای خودشون. دهه شصتی ها به قول نویسنده خیلی آرمان خواه هستند.
من فکر میکنم هم نسل های من نه با بحران ازدواج که با بحران شعور مواجه هستن!
تا وقتی که دهه شصتی ها نتونن تکلیف شون رو با زدگی شون مشخص کنن وضع به همین مزخرفی خواهد ماند!
وااااقعا راست بود هرچی که گفتید. من همیشه دهه شصتیارو ، آباژورایستاده خطاب میکنم چونکه همیشه وایسادن و میدرخشن تا ببینن ادامه زندگی چی میشه والااا اگرم هنوز دختر خوب و کم توقع وجود داره برای نسل دهه شصتیاست.
با سلام . مثل اینکه دل شما خیلی خوش است و سر خوش خوب چه عیبی داره بزار همینجوری باشه .هههههههههه
یادتون رفته بگید که جوانی دهه شصت برابر بود با ظهور احمدی نژاد و روحانی! برابر بود با سیاست های هسته ای و نابودی اقتصاد… این همه جون کندیم برای چی؟ نه کار درست و درمان نه اقتصاد درست نه ثبات نه هیچی…
جوانان دهه شصتی در دوره ریاست جمهوری خامنه ای و رفسنجانی بدنیا اومدن. از همان موقع همزمان با تبلیغ و تشویق ملت به فرزند آوری باید فکر اشتغال، تحصیل و زندگی و نیازهای سالمندی آنها می بودند. حقیقت اینه که دولت و نظام ما دنبال جوانانی بود که در جنگ بفرسته خط مقدم. برای همین براش جوونی کردنش ازدواجش اشتغالش اصلا مهم نبود.
بهتره دهه شصت خورده های شصت خودکشی دسته جمعی کنن چون الکی زنده ان و هیچ آینده ای براشون نیس ما ها فدای ایدئولوژی های احمقانه نظام فاسد شدیم
چه تضمینی از اینده هست،اونم تو ایران شرایط که هر روز صبح که بیدار میشیم سوپرایزم میشم از اتفاقات دنیا و ایران
وقتی طلاق سهمیه بندی شده ازدواج چه مفهومی داره؟
سلام. بنظرم یکی از مهمترین دلیل بی میلی جوانان فعلی به ازدواج این است که چشم های آنان زنان جذاب زیادی را چه در دنیای مجازی و چه در دنیای واقعی دیده و درست مثل معتادی که به مرور دوز مصرفش باید زیاد شود تا مواد برایش اثر بخش باشد ؛ اکثر مردان جامعه دیگر با دیدن ظاهر بسیاری از زنان تحریک نمی شوند! به عبارت دیگر بسیاری از زنان برای مردان این دوره از زیبایی مطلوبی برخوردار نیستند. و از طرفی دخترانی که ظاهر خیلی جذابی دارند هم احتمالا خیلی سریع توسط کسانی که شرایط اقتصادی خوبی دارند شکار می شوند. حالا می ماند مردانی با توقع آنچنانی و دخترانی با ظاهر اینچنانی!!! و این هم از آثار جنبش فمینیسم است که ظاهرا به دنبال احیای حقوق زنان است ولی در واقع ضایع کننده ی حقوق اکثریت زنان و دختران با آزادی بی قید و بند دادن به اقلیت زنان جذاب است.
درود بر تو.
باز هم از خداوند، امیدوارانه میخوام که هر چه سریعتر مارو از فضلش بی نیاز کنه.
تا الان خیلی به خودم ظلم کردم.
یا سریع الرضا دلم آروم و قرار نداره، به دادم برس و آرامش رو به ماها هدیه کن.