این روزها انتخاب همسر یکی از دغدغه های بزرگ و اساسی و از طرفی مهمترین تصمیم دختران و پسران جوان شده است، و هنگامی که انتخاب همسر به درستی انجام می شود برای صد سال آینده زندگی زناشویی با آسودگی خیال بیشتری آماده می شویم؛ همچنین برای نسل ها و آیندگان بعد از خود نیز مشکلات کمتری به ارث می گذاریم.
برای یک ازدواج موفق باید ملاک های انتخاب همسر را بدرستی بشناسیم و اسیر عشق و احساسات نشویم.
در زیر ملاک های انتخاب همسر از دیدگاه دکتر هلاکویی را برای شما بازگو می کنیم امیدواریم که مفید واقع شود.
در سن ( اختلاف سن حداکثر 5 تا 7 سال )
در زیبایی
عیب ها را 10 تا 20 درصد بیشتر در نظر بگیرید.
"خوش بخت کسی است که مردم او را بدتر از آن چه هست بدانند. بدبخت کسی است که مردم اورا بهتر از آن که هست بدانند.
"دنبال ازدواج نا برابر نروید که دورانش به سر آمده است.
از نظر جامعه شناسی ازدواج و خانواده یک نهاد « Institution» است.
واقعیت مساله این است که در حالی که نهاد به حساب می آید، روابط داخلی در آن بر اساس « Organization» و سازمان بوده.
مفهوم آن این است که مساله برتری یا مساله رهبری، فرماندهی و فرمانبرداری بوده.
مساله بالا و پایین بوده. به همین جهت است، که ما در طول تاریخ در حالی که به یک اعتبار نهاد خانواده داشتیم، از نظر من سازمان خانواده داشتیم و در آن کاملا سیستم سلسله مراتب وجود داشته. کاملا طبقه بندی شده بوده بر اساس سن و جنس و بقیه جنبه ها و به همین دلیل است که ما در دنیای امروز دنبال ازدواج برابر هستیم.
معنی ازدواج برابر این هست که نسبتا همه چیزتون باید با هم برابر باشد.
از سنتان گرفته که بین بیست تا چهل سالگی بیشتر از پنج یا هفت سال فاصله را اصلا توصیه نمی کنم تا حتی زیباییتون.
بیخودی نروید دنبال یک زن بسیار زیبا، وقتی که خودتون زشتید مثل بنده.
اشکال کارتون در این است که بعد از سه چهار ماه می گویند که هرچه سیب سرخ است مال دست چلاغ است.
به همسرتون توجه می شود و او گرفتاری هایی پیدا می کند شما حرص می خورید و بدبختی پیدا می کنید.
در هیچ زمینه ای دنبال آدم متفاوت در این مورد نروید.
ازدواج، ازدواج برابر است امروز دوتا بال برابر یک پرنده است یا دوتا پرنده هستند که بتوانند بال در بال هم در آسمان ها پرواز کنند.
دنبال ازدواج نابرابر نروید که از پا در می آیید. یعنی اینجا اصلا جایش نیست. تمام شده دورانش.
سیستم بر اساس نابرابری کار نمی کند.
مانند دو چرخ اتوموبیلی که اگر برابر نباشد، گرفتاریست و یادتان باشد که بیخودی فکر نکنید مانند گذشتگان که در ازدواج آدم باید کم بدهد و زیاد بخرد. در گذشته ها سن را کم می کردند و اوضاع رو عوض می کردند تا بتوانند کسی را به دست بیاورند.
فرض این بود که بعد از اینکه ازدواج کردند دیگر تمام شده، قسمت بوده و همین.
اما، متاسفانه در دنیای امروز پشت ازدواج نوشته شده بعد از فروش پس گرفته می شود؛ حتی اگر کاملا مصرف شده باشد.
حتی، من پیشنهادم این است که عیب و اشکالاتتان را ده بیست درصد هم بیشتر نشان دهید که دیگر راحت باشید، همین است.
یادتان باشد آدم خوشبخت کسی است که مردم او را بدتر از چیزی می دانند که هست.
آدم بدبخت و گرفتار کسی است که مردم او را بهتر از چیزی می دانند که هست.
بنابراین، اینقدر کوشش نکنید که بگید من از این بهترم. بعدا می خواهید چه خاکی تو سرتون (ببخشید) بکنید.
به دنبال شباهت ها و تناسب ها یا همگن بودن ها بروید.
در اصول کلی و اساسی باید شبیه و مانند باشید. در گذشته ازدواج را اقتران میگفتند.
یعنی قرین و قرینه. نزدیک شبیه و مانند.
یک دفعه کار عجیب و غریب نکنید. یک مرتبه نروید یک کسی را درست عکس خودتون انتخاب کنید و فکر کنید که حالا ترکیب ما درست شد.
ترکیبتون درست شده ولی یک حرف دیگری راجع به این ترکیب می زنند.
و به همین جهت است که مواظب تناسب ها باشید. از زمینه های مختلف و جنبه های مختلف.
در ارتباط با زیبایی و ظاهر، مطمئن باشید کسی را که می خواهید با او ازدواج کنید "physically you are attractive" اصلا هم گوش به حرف بزرگسالان ندهید که قیافه عادی می شود.
راست میگویند قیافه زیبا بعد از یک مدتی عادی می شود تا حدی.
اما قیافه زشت هیچ وقت عادی نمی شود.
بنابراین، فریب یک چنین بازی ای را نخورید.
زشتی از نظر شماست اگر یک کسی را از نظر فیزیکی بهش جذب نیستید، کشش ندارید زور بیخودی نزنید دعا نخوانید مواد استفاده نکنید. که انشالله بعدا میشه.
نه، اوضاع در این موارد معمولا بدتر میشه که بهتر نمیشه. بنابراین مطمئن باشید که در ظاهر این آدم را می پذیرید.
درست است که شما دونفر ازدواج می کنید، اما هم ریشه در خانواده دارید هم بسیاریتون ساقه و شاخه و برگ در خانواده دارید.
نگاه کنید که ترکیب خانواده ها به هم بخورد.
برخی از خانواده ها به هم نمی خورند با وجودی که میتوانند ایرانی باشند، و با وجودی که می توانند در بسیاری از زمینه ها مانند هم باشند.
مهم این است که این دو خانواده در یک اصولی شباهت هایی با هم دارند.
لایه و طبقه اجتماعی یا Social Status، آن پایگاه اجتماعی است که معمولا به ثروت شما، مقام شما و به درآمد شما و ترکیب آنها مرتبط است.
این مساله مهم است.
مطالعات در آامریکا نشان می دهد که یکی از چهار عامل ازدواج و طلاق مساله لایه و طبقه اجتماعی است که قرار است در آن دونفر شبیه و مانند باشند.
برخی از اوقات شما با یک کسی بیرون می روید.
شما آدم مهربونی هستید مردم را خوب می دونید. آدم صاف و صادقی هستید.
او یک آدمی است که معتقد است دنیا یک دزد بازار است. یک فریب و دروغ بزرگ است. شما کارتان تمام است.
اصلا دنبال این بحث ها نروید که حالا کی میخواد راجع به مسایل فلسفی بحث کنه. نه. مسائل فلسفی آخر کار شما را از پا در می آورد.
نگاهی که به دنیا می کنید شبیه و مانند باشد.
مردم را، طبیعت را، ارتباط با آن را، حیوان را، گیاه را، غذا را، به نوعی در دیدگاه فلسفی خودش، در نگاه خودش و جهان بینی خودش در آن، بینش خودش، مانند شما باشد.
این تفاوتها بعدا میتواند کار دستتان دهد و احساس بدی را برایتان به وجود بیاورد که با دشمن و مخالفتان .
مخصوصا بسیاری از ما که زمینه های ایدئولوزیک داریم و قصد من از ایدئولوژیک، یک مجموعه از باورهایی است که معمولا از یک سیستمی می آید که در آن پر از تضاد و تناقض و راست و دروغ با هم است.
ولی ما همه را می بلعیم برای اینکه چاره ای جز این نداریم و فرصت انتخاب و تقسیم را نداریم بعدا آنجا گرفتارتان می کند.
نظام باورها و اعتقادات بر می گردد به مسایل مذهبی و ترکیب این دو به نظر من مساله مذهب و فرهنگ را مطرح می کند.
درست است که آدم ها با مذاهب و فرهنگ های مختلف می توانند ازدواج کنند و بنده هم نه می گویم نمی توانند و نه حرفم این است که بد و غلط است.
ولی روزی که شما با کسی که خارج از مذهب و فرهنگتون باشد، ازدواج می کنید؛ خودتان را به زحمت و خطر بسیار انداخته اید.
یعنی درست مانند کسی می مانید که به مجرد اینکه سوار اتوموبیل می شوید سرعت اتوموبیل شما شصت-هشتاد مایل است، احتمال دارد در برخی مواقع کمتر باشد، اما اینکه جریمه بگیرید و تصادف های سنگین بکنید فراوان است.
به همین جهت است که من فکر می کنم در حالی که این مسایل جنبه استثنای خودش را دارد؛ ولی اصولا وقتی که به آمار و ارقام نگاه می کنید و به روابط علت و معلولی نگاه می کنید که بالاتر از مفهوم آماری است؛ شما کاملا می توانید ببینید که روزی که آمدید با کسی ازدواج کردید که مذهب و فرهنگش با شما متفاوت است، اشکالات و گرفتاری های بسیار دارید.
مگر اینکه شما نخواهید با آن آدم واقعا در بیامیزید.
چون بنده این نکته را عرض کنم که شما به نظر من می توانید پنج جور ازدواج کنید.
یکی اینکه فقط ده بیست درصدتون با آن آدم شریک است، یکی چهل درصد/ یکی شصت درصد / و یکی هشتاد درصد و یکی صد درصد.
ازدواج سالمی که پایدار می ماند این ازدواج است ولی اگر شما آمدید با کسانی که تفاوتهای زیاد دارند ازدواج کردید شما در حقیقت قبول کردید که در این زمینه ها چهل درصد ما کاری به کار هم نداریم و اینجاست که یک خطر جدی در این خلا و فضا وجود دارد که همیشه می تواند به وجود بیاید.
به همین جهت است که بنده یک توصیه ای دارم که، کاری را که نمی خواهید تمام کنید/ نمی توانید تمام کنید / نباید تمام کنید/ را اصلا شروع نکنید!
بنابراین، روزی که شما فرضتان بر این است که تفاوت مذهبی برای من با این ویژگی های مذهبیم می تواند مساله بیاورد/ خانواده من را خوشحال نمی کند / درگیری به وجود می آورد/ حمایت آنها را ندارم/ مخالفتشان را خواهد داشت/ وقتی با کسی آشنا می شوید که مذهبش متفاوت است، نزدیک نشوید.
چون اگر نزدیک شوید، برخی از اوقات دقیقا به خاطر اشکالاتی که با خانواده و فرهنگ یا مذهبتان دارید، به سمت آن آدم کشیده می شوید و در آغاز گرچه این ارتباط شما با آن آدم است، ولی بعدا چاقوی گرفتار کننده شما با او خواهد بود.
مخصوصا در فرهنگ ها و مذاهبی که با هم در حال تضاد هستند و تناقض یا به عنوان فرهنگ متقابل می شناسیم.
یا مذاهبی که با هم در طول تاریخ یا هم اکنون در جنگند. شما وقتی که تلویزیون را روشن می کنید و اخبار می آید، مساله خواهید داشت.
در حالی که در یک خانه نشسته اید و همدیگر را دوست دارید.
زیرا حوادث و اتفاقات، کاملا می تواند زندگی شما را به هم بزند.
در حالی که اصلا موضوع آن طرف دنیا ای بسا به شما ارتباطی پیدا نمی کرد، اگر مذهب و فرهنگتون متفاوت نبود.
بنابراین مهم است که مواظب این تفاوت ها باشیم.
شما باید مطمئن باشید که با او می خواهید به یک جا بروید و نه تنها وحدت در هدف ها است، بلکه وحدت در راه است.
یعنی شما هر دو می خواهید به ساندیگو بروید و هر دو احتمالا می خواهید از طریق هواپیما بروید.
اگر قرار باشد حتی هدفتان مشترک باشد، اما راهتان جدا باشد، سخت می توانید گیر و گرفتار باشید.
موردی که بسیار مهم است مساله احتیاجات است!
چه فیزیکی چه روانی و چه اجتماعی ولی طریقه ی ارضا آنها مهمتر است.
یعنی شما باید مطئن باشید که توان این را دارید که نیازهای یکدیگر را به بهترین صورت ممکن برآورده کنید، و همینطور که عرض کردم این عامل بعدا نشان می دهد که در زندگی زناشویی نقش بسیار مهمی دارد.
اگرچه در وقت آشنایی و ازدواج اهمیت کمتری دارد، عملا در وقت زندگی زناشویی، زن و شوهری که بتوانند نیازهای فیزیکی، روانی، اجتماعی همدیگر را حل کنند و جوابگو باشند احتمالا امکان دوام و بقای بیشتری دارند.
بسیاری از ما اصلا گفتگو بلد نیستیم و چون نمی خواهم وارد بحث ایشان بشوم همینقدر اشاره می کنم که مساله Communication اصل و اساس رابطه یا Relationship است.
یعنی رابطه یا Relationship با مفهوم ارتباط یا Communication در حقیقت کامل می شود.
و بسیاری ازمردم هستند که در این زمینه مشکل دارند.
هم باید مسایل را حل کرد، هم باید شما مطمئن باشید که می توانید با یک آدم ارتباط برقرار کنید.
بنده توصیه ام همیشه به دوستان این هست که اگر با یک کسی چندین ده جلسه دارید می روید بیرون و از صبح ساعت هشت می توانید بروید بیرون و تا شب ساعت دوازده همچنان حرف برای گفتن و شنیدن دارید و وقتی احتمالا به خانه می رسید، تلفن را بر می دارید و همچنان با هم حرف می زنید کار ارتباط شما درست است حتی اگر پرت و پلا می گویید ولی اگر شما کسی هستید که می نشینید با هم صحبت کنید که خوب حال تو چطوره؟
تو چطوری خوبی؟خوب چه خبر؟ راستی دیدی امروز هم در خاور میانه بمب گذاشتن؟
آره بعد حالا راجع به بمب می گید. تو نظرت راجع به سناتور گری چیه. خوب خدایا موضوع دیگه چی؟
دیگه مساله الان چه هست. حالا نظرت راجع به فرماندار کالیفرنیا چیه؟ اگر یک همچین بد بخت و بیچاره ای هستید ول کنید قربونتون برم. اینجا جای شما نیست.
شما دوتا دنبال موضوع برای حرف زدن می گردید.
بدون Communication اوضاع خراب است. برخی از اوقات هم Communication حرصتون را در می آورد.
یعنی آن آدم جوری حرف می زند که شما می خواهید خفه اش کنید. نکنید. ولش کنید بره دنبال کارش. او به درد شما و شما هم به درد او نمی خورید.
بین رهبر و رهرو حداکثر 30 واحد تفاوت در هوش وجود دارد. در ازدواج حداکثر 15 واحد تفاوت سطح دانش شما.
دانش را به مفهوم کلی اش میگیرم یعنی علم هنر و فلسفه Knowledge؛ به معنی عام کلمه هم می گیرم نه به معنی Science اش.
در ارتباط با هوش، مطالعات نشان می دهد که مساله رهبری بیشتر از سی واحد نمی تواند فاصله بین هوش رهبر و پیروانش باشد.
وگرنه گرفتاری پیدا می شود. در ازدواج پانزده درصد است.
بنابراین، اگر شما خیلی باهوشید که هستید چون اینجا تشریف دارید و او خیلی بیهوش است که نیامده اینجا به درد هم نمی خورید.
بنابراین، بهره های هوش اگر می بینید حرص می خورید که این خیلی خره!
کاری به کارش نداشته باشید. حالا پول دارد قصه دیگری است و مواظب باشید.
بعد هم مساله عقل است. می دانید باور بنده این است که شصت درصد مردم دنیا عقل ندارند. به همین جهت است که ایرانی ها باهوشهای کم عقل اند.
به همین جهت که مساله عقل مطرح است مطمئن باشید که، آن آدم حداقل از آن چیزی که Rational Mind and Thinking / یک سیستم Reasoning استدلال در گفتگوهایش هست وگرنه گرفتار خواهید شد و شما راه خودتان می روید و او راه خودش رو و هیچ وقت هم نمیدانید چگونه می توانید مسایل خودتون را طرح کنید و حل کنید.
مسائل مالی را جدی بگیرید.
نگاه مشابه به پول. پول، نه تنها پولتون بلکه پول در آوردنتون و خرج کردنتون.
بگذارید راحتتون کنم بنده باورم این هست که، دو عاملی که هم اکنون در جهان زندگی های زناشویی را بر هم می زند یکی دخالت اطرافیان است و دیگری پول. اصلا هم حرف های عجیب و غریب ایرانی را نزنید که پول خوشبختی نمی آورد .
بنده همیشه عرض کردم پول خوشبختی نمی آورد، علم هم خوشبختی نمی آورد.
نصف دانشمندان بدبختند.
پول خوشبختی نمی آورد، قدرت هم خوشبختی نمی آورد. نود درصد بزرگان سیاست بدبختند.
بنابراین بازی در نیاورید. پول هنوز از هر عاملی بیشتر خوشبختی می آورد.
قبولش کنید.
مطالعات نشان می دهد هر که پول بیشتری دارد، خوشبخت تر است.
پول به هر که می دهید اوضاعش بهتر می شود.
با پول می شود بدبختی ها را فروخت. با پول همه کارهای خوب را بهتر می شود انجام داد.
خیلی پول فایده دارد. به علاوه شما اگر نظرتان این است، پولهایتون را به من بدهید.
شما خوش بخت باشید. بگذارید من بدبخت باشم.
بنابراین بازی در نیاورید و مسایل مالی را جدی بگیرید.
همینقدر که تو مرا دوست داشته باشی من می توانم زیر همین آسمان هم با تو زندگی کنم و … قربونتون برم من حالا یکی را پیدا کنید اینجوری باشه یه خانه اکی هم داشته باشد.
این را به این دلیل عرض می کنم که بنده فراوان از این پرت و پلا ها در کار روان درمانی شنیده ام، و می دانم که کار نمی کند و بعد هم کاملا می شود آشکار و پنهان دید.
چون پنهان است که چگونه آدم ها زندگی را بر هم می زنند به خاطر پول.
مساله پول مساله مهمی است دست کم نگیریدش. بعد هم یادتان باشد همه از صبح که بلند می شوند (بهتون بر نخورد) دنبال پول می روند. و بعد هم همه جا هم دارند از شما پول می گیرند.
معلمتان پول میگیرد. بنزین پول میگیرد. پزشکتان پول میگیرد… اما تنها مساله این نیست که پول دارد یا ندارد و شما پول دارید یا ندارید. مساله این است که نگاه تان به پول یکی باشد.
خرج کردنتان یکی باشد. وگرنه دمار از روزگار هم در می آورید.
بسیاری از خانواده ها هستند، که من وقتی بهشون میگم شما مشکل اقتصادی دارید قصدم این نیست که مشکل مالی دارید. نه پول دارند.
در خصوص نگه داشتنش خرج کردنش با هم دعوا دارند، تا آنجا می تواند مساله باشد که جان همدیگر را بالا می آورند.
شما می دانید یکی از چیزهایی به نظر من تنفر در خانم ها به وجود می آورد این است. یک درصد بالایی از ما مردم از اینکه نیازمند باشیم بسیار رنج می بریم و احساس بد میکنیم.
اولویت بندی در زندگی مشابه داشته باشید !
شما با کسی که می خواهید ازدواج کنید، مطمئن باشید که جدول ترجیهاتش مانند شماست.
مطالعاتی انجام دادند روی مردمان موفق و ناموفق در آمریکا و گفتند پنجاه چیز مهمتان را بنویسید. دیدند آدم های موفق و نا موفق، چهل و پنج تاشون مانند هم است.
اما تفاوتش این بود که در آدم های موفق، تحصیل، کار کردن، ورزش، روابط، تفریح، جز ده تای اولشان بود.
برای آدم های نا موفق این جز سی و پنج و چهل و چهل و دو بود و چون آدم ها روزی پانزده کار بیشتر انجام نمی دهند.
گروه اول هر روز کتابش را خوانده، هر روز کارش را کرده، گروه دوم پانزده سال است یک کتاب نخوانده، پانزده سال هم هست کار نکرده، اما باورش این است که انسان باید کتاب بخواند، کار بکند و ورزش بکند. برای اینکه جدول ترجیهات مهم است!
معلوم است شما با هر کس حرف بزنید، باهاش موافقید.
مهم این است که روز اول کار اولش است یا کار دومش . First thing First
اگر با هم متفاوتید گرفتاریست . شما بگویید که تو اهل ورزشی؟ بله. ولی کجاست ورزش در زندگی تو.
هرروز است. هر وقت انشالله بیکار شدی است وقتی رفتیم سفر است یعد از اینکه بچه ها بزرگ شدن رفتن است.
خوب اینها مطالبش با هم متفاوت است. بنابراین جدول اولویت ها و ترجیهات بسیار اهمیت دارد.
"عشق بدترین راست ها را بازگو می کند" اگر در زندگیتون نمی توانید راست بگویید و راست بشنوید کارتون تمام است!
عشق بدترین راست ها را می گیرد، هضم میکند، جذب میکند و دفع میکند! یادتان باشد ما به دو دلیل اصلی دروغ می گوییم.
یکی اینکه آسیب کودکی خوردیم و به این نتیجه رسیدیم هر وقت از ما چیزی می پرسند باید فکر کنیم که چه باید بگوییم نه اینکه چه هست و دوم اینکه وحشت از تنبیه است یعنی علتش ترس است.
هر کسی که بترسد می تواند دروغ بگوید.
و بنابراین، اگر شکل راستگویی دارید و فکر می کنید باید پنهان کنید و سیاست داشته باشید تو زندگیتون از پا در می آیید.
در نتیجه، مواظب مساله راست گویی باشید.
خیلی از اوقات شما در خانواده هایی هستید که کاملا متفاوت عمل می کنید. یکی تصمیم می گیرد و بعد به شما اعلام می کند.
یکی اصلا جرات تصمیم گرفتن ندارد. یکی با شما مشورت می کند برای تصمیم گرفتن.
شما تصمیم می گیرید پنهانی عملی می کنید و اصلا می گویید کی بود کی بود من نبودم.
نمی دونم چی شد. نمی دونم کی خریده آورده کی برده؟
مواظب باشید که اگر در اینجا با هم متفاوتید می توانید گرفتاری پیدا کنید. اگر مانند هم به یک صورت و مسیر حرکت نمی کنید و تصمیم نمی گیرید.
در حالی که کلیاتش مهم است اما جزییاتش را نخواهید بدانید. مبادا بنشینید حالا قصه های قبلی ات را بگو!
چون هر کدام از این ها شما را گیر می اندازد و گرفتار می کند!
بنابراین، مطلبی که اهمیت دارد این هست که در حالی که از گذشته باخبریم و به نوعی گذشته می تواند آیینه ی آینده باشد در زمینه هایی اما درگیر جزییات نشوید و ضمنا بدانید بیشتر مردم دنیا کاری را که در گذشته کرده اند، اگر تغییر نکنند می توانند تکرار کنند.
در خصوص اینکه چند تا فرزند می خواهید. چه زمانی میخواهید چگونه می خواهید تربیت کنید و اصول تربیتی کجاست. یکیتون بلافاصله میخواهید بچه دار بشود.
یکی پنج سال دیگر میخواهد. یکی یک بچه می خواهد. یکی شش تا بچه می خواهد.
یکی دلش می خواهد که بچه ها با دیسیپلین ایرانی در امریکا بزرگ بشوند، یکی دیگه می خواهد بچه اش را یک جور دیگر بزرگ کند.
مطمئن باشید که توافق هایی در جهت کلی موضوع کودکانتان دارید.
کار ، تحصیل و به نوعی محل زندگی.
بعضی ها تون دلتون می خواهید در امریکا باشید.
یکی دلش می خواهد برود ایران.
یکی می خواهد کار بکند ولی طرف مقابل دنبال کار کردن نیست.
شما دلتان می خواهد همسرتان حتما کار بکند.
همسرانی هستند که دلشان می خواهد زنشان اصلا کار نکند. مطمئن باشید در اینگونه موارد که موضع های مهمی است ، صد در صد با هم توافق دارید و نسبتا این توافق را می توانید نگه دارید.
یعنی مطمئن شوید که آن آدم در ارتباطش با عزیزانش، یا عزیزان شما، دوستانش و دوستان شما، یا دوستان مشترکتان، نگاهی ثابت و واحد دارد.
در غیر این صورت شما می توانید مساله و مشکل پیدا کنید و کوتاه کنم صحبت را، از آنجایی که باور من این است که این شناخت و آگاهی کمتر از شش ماه اصلا دست نمی دهد و تا با یک آدم اقلا پانصد ساعت Face to Face
چهره به چهره، که فقط یک سومش می تواند از طریق تلفن باشد که اتفاقا آن هم لازم است، روبرو نشوید به همه اینها نمی توانید دسترسی پیدا کنید.
بنده با کسی که قبل از شش ماه تصمیم به ازدواج می گیرد و کسی که قبل از پانصد ساعت عدد می دهم برای اینکه می خواهید این عدد را نه اینکه درست است اینها غلط مفید است به جای درست بی فایده.
پانصد ساعت وقت احتیاج است تا من و شما به این نتایج برسیم.
بنابراین، بین شش ماه تا هجده ماه باید تکلیف این کارها روشن بشود و اگر هم مشکلات و مسایلی هست باید حل کرد و اگر شک و تردیدی هم دارید بهتر است که از دیگران کمک بگیرید و یادتان باشد در اینگونه موارد برخی از اوقات دو ساعت یا چهار ساعت کار روان درمانی و یک تجزیه و تحلیلی که آیا واقعا مسایل و مشکلاتی دارید یا ندارید و این مسایل و مشکلات می توانند مساله باشند یا نباشند از نظر یک متخصص می تواند به یکباره چراغ سبز یا قرمزی را برای شما روشن کند که خاطرتان آسوده باشد.
اما، با شک و تردید و دو دلی این کار را نکنید و یادتان باشد اگر شب عروسی تان هم متوجه شدید که اشتباه کردید، یک تاکسی بگیرید و بروید.
مبادا بمانید.
علتش هم این است که بسیاری از شما همینقدر که با یک مرد و زنی رفتید بیرون و در یک رستورانی شما را دیدند، خیلی هاتون فکر می کنید که دیگر اسمتون روی هم خورده و دیگر چاره ای نیست و آبروی فامیل محترمتان می رود.
قربونتون برم اگر دیدید اشتبار شده برگردید! علتش هم این است که اگر در آغاز متوجه اشتباهتان شدید و ادامه دادید آنوقت با بچه و گرفتاری های دیگر می توانید از پا در بیایید.
بنابراین، در زندگی اصلا گوش به این حرف ندهید که با گذشت زمان اوضاع درست می شود.
اوضاع باید درست بشود و شما آن را همچنان درست نگه دارید.
اوضاع درست نمی شود اگر از آغاز اشکالاتی دارد.
بنابراین، مطمئن باشید که آمادگی را برای ازدواج دارید و یادتان باشد که برای انسان سالم به نظر می رسد که همچنان داشتن زندگی زناشویی و ازدواج احتمالا بهترین است.
موارد فوق در فاصله زمانی حداقل 500 ساعت در 6 تا 18 ماه و فقط یک سوم آن می تواند تلفنی باشد.
با شک و دودلی ازدواج نکنید.
اگر شب عروسی هم متوجه اشتباه شدید برگردید.
بعضی مواقع با 2 تا 4 ساعت روان درمانی می توان چراغ سبز یا قرمزی را مشخص کند که خیلی کمک میکند.
برای یک ازدواج موفق باید ملاک های انتخاب همسر را به درستی بشناسیم و اسیر احساسات و عشق نشویم.
نخستین ملاک برابری در سن و زیبایی است. سعی کنید هیچ گاه دنبال ازدواج نا برابر نروید. همیشه ویژگی های منفی تان را بیست درصد بیشتر از آنچه هست نشان دهید و ویژگی های خوب تان را بیست درصد کمتر از آنچه که هست.
ملاک دوم شباهت ها و تناسب هاست. در اصول کلی و اساسی باید شبیه و مانند همدیگر باشید.
ملاک سوم این است که باید برای هم جذاب باشید. چرا که ظاهر طرف مقابل هیچ گاه عادی نخواهد شد.
ملاک چهارم شباهت خانواده هاست. خانواده ها باید با هم، هم کفو باشند.
ملاک پنجم باید پایگاه اجتماعی شبیه هم داشته باشید. پایگاه اجتماعی معمولا به ثروت شما، درآمد شما و ترکیب اینها مربوط می شود.
ملاک ششم این است که باید جهان بینی تان شبیه همدیگر باشد. تفاوت در دیدگاه های فلسفی را جدی تلقی کنید و به سادگی از کنارش نگذرید.
ملاک هفتم باید باورها و اعتقادات مشابهی داشته باشید. از نظر مذهبی و فرهنگی هم کفو باشید.
ملاک هشتم در هدف و مسیر وحدت داشته باشید. برای رسیدن به یک هدف و از یک مسیر مشخص و واحد گام بردارید.
ملاک نهم توانایی ارضای نیازهای جسمی و روانی همدیگر را داشته باشید.
ملاک دهم به راحتی می توانید با همدیگر صحبت کنید و به دنبال موضوع خاصی نمی گردید.
ملاک یازدهم دانش نزدیکی دارید. بهره ی هوشی طرف مقابل را بسنجید و سعی کنید نهایت اختلاف هوشی تان 15 واحد باشد. چرا که بیشتر از این مشکل ساز خواهد شد.
ملاک دوازدهم اینکه عاقل باشید و در مورد مسائل مختلف استدلال کنید.
ملاک سیزدهم درباره ی نحوه ی به دست آوردن پول و نحوه ی خرج کردن آن وحدت نظر داشته باشید.
ملاک چهاردهم اولویت هایتان در زندگی مشابه باشد. مطمئن باشید که جدول ترجیحاتش مثل شماست.
ملاک پانزدهم راستگویی وصداقت داشه باشید.
ملاک شانزدهم درفرایند تصمیم گیری شباهت داشته باشید؛ اینکه در خانواده چه کسی تصمیم می گیرد و چطور تصمیم می گیرد.
ملاک هفدهم گذشته ی همدیگر را بدانید. منظور این است که از گذشته همدیگر، تا حدی که حس می کنید در آینده مشترک تان تاثیر می گذارد، اطلاع داشته باشید. نه اینکه روابط گذشته تان را هویدا کنید.
ملاک هجدهم درباره ی فرزندان تان اتحاد نظر داشته باشید. اینکه چه تعداد فرزند می خواهید در چه زمانی و نحوه ی تربیت آنها به چه شکل خواهد بود.
ملاک نوزدهم درباره ی محل زندگی اتفاق نظر داشته باشید.
ملاک بیستم درباره ی نحوه ی ارتباط با خانواده و دوستان به توافق برسید.
تا چه حد با ملاک های انتخاب همسر آشنایی دارید؟ آیا برای انتخاب همسرتان در این زمینه تحقیق کرده اید؟
سلام خیلی تشکر
از اینکه اقای دکتر رک و بی پرده و قاطع بیان میکنن خیلی سپاسگزارم
و به قول خودشان برای طی مسیر میانبر، بعد از پسند کلی و ظاهری (در مورد طرف مقابل و خانواده) رفتن به پیش روانشناس و دادن آزمون پنج عاملی قبل از ازدواج خیلی موثر است.
سلام
با عرض ادب استاد گرانقدر من. دختر 33 ساله ام شرایط خودم خیلی خوبه با شخصی آشنا شدم ک از مسیولین بزرگ کشوره او میخاد ک. مهریه برای عقد نذاره با ازدواج سنتی مخالفه منم مشکلی ندارم ولی نگران این شدم ک مبادا بعدها فکر کند خودمو رایگان در اختیار ش گذاشتم خودش ک میگه خیلی متعهده و نمبخاد مانند ازدواج های غلط ک بسرعت شکست میخورن ازدواج کنه میخاد زندگی کنه….. خیلی هم جدیه… من خانواده ی ساده و بی آلایشی دارم… او میگه نمبخاد دخالت ها باشه و مستقیم میریم سر خونه زندگیمون چقد این تفکر احتمال موفقیت داره؟ممنون میشم اگر راهنمایی بفرمایید
میخواد حرف، حرف خودش باشد یعنی دیکتاتوری…
پس نظر تو چی میشه؟؟؟
سلام مهریه باید حتما باشه . نه بخاطر قیمت گذاشتن روی آدم بلکه بخاطر اینکه اگه خدایی نکرده کار به جدایی کشید زن بتونه یه پشتوانه داشته باشه . بدون مهریه ازدواج نکنید بهتره
با سلام عزیزم اگه هم کفو نیستین خب احتمال مشکل در آینده هست پس بنابراین مهریه قرار بدین و ایشون چطور از طرف پدر و خانوادتون سر خود مهریه رو حذف کرده ؟؟؟یکم بو دار هست خیلی دقت کنین
من پیشنهادم اینه که اگر میگه ازدواج غیر سنتی شما موافقت کنید اما بگید طبق ازدواج غیر سنتی منم به عنوان دختر باید حق طلاق رو داشته باشم
اگر موافقت کنه واقعا تفکر غیر سنتی بودن رو داره وگرنه میخواد امتیاز بگیره
اگر جهیزیه نمیخواد و حق طلاقو بهت میده، همه چی برابره، پس مشکلت چیه؟ این بهترین راهه و در تمام دنیا هم همینه
سلام خسته نباشین.من ۲۲سالمه و باپسری آشنا شدم و باهم حرف میزنیم و ازهم خوشمون میاد و من به اون آدم حس خوبی دارم.ولی اون ۳سال از من کوچیکتره!و من خاستگار داشتم و اونم با کمال ناباوری اومده جلو و حرفشو زده به خانوادم!!ولی خانواده من به دلیل اختلاف سنی مخالفن و میگن که به مشکل میخوریم و درست نیست!منم آدمی نیستم که توروی خانوادم بایستم و نظر و رضایت اونا برام مهمه ولی همه موافقن بجز پدر و مادر من که نگرانن
.به نظر شماهم چون اون ۳سال از من کوچیکتره مابه مشکل میخوریم؟؟
از لحاظ مالی هم پدرم گفت مسئله پول نیست آدم اگه توانایی داشته باشه همه چی بدست میاره ولی زن نباید از مرد بزرگتر باشه!!واقعا چقد این مسئله مهمه!!
سلام، خسته نباشید، خانواده من هم پدری هم مادری خیلی شک دارن ینی منو میبینن میگن این دختره میخواد گولت بزنه و این دختره خرابه و این دختری ک تو معلوم نیس از کجا پیدا کردی معلوم نیس چیه خانوادش چی هستن دختری ک تو پیدا کنی هرزه هست و اینا گشنه هستن عقد کردی فرداش مهر میزارن اجرا و خیلی چیزای دیگه ک واقعا بهم بر میخوره ولی چیزی نمیگم (بعضی وقتا هم میگم ولی چی بگم بهشون با این طرز فکرشون) خودمم موندم ی ساله این چیزا میکنن تو سرم چیکار کنم
سلام من به یک نفر رو تقربیا دوست دارم اونم خیلی منو دوست داره بیشتر خصوصیات بالا رو داره به غیر از چندتا مثل تحصیلات تحصیلات پایینی داره ولی خودم تحصیلاتم بالاس شغل خوبی داره و پول خوبی در میاره از نظر قیافه من از اون سر ترم
حالا واسه ازدواج میشه راهنماییم کنید
ممنون
معیارهای انتخاب همسر مناسب از دیدگاه روانشناسی
همه ما بهعنوان موجودات اجتماعی، میل ذاتی و عمیقی به پیدا کردن یک فرد مناسب برای ازدواج داریم تا مابقی زندگیمان را با او سپری کنیم. همانطور که میدانید فیلمها و زنجیرههای تلویزیونی بهطور یکسان این پدیده را به شکل خیالی و آرمانی نمایش میدهند. اما ما در مورد انتخاب همسر مناسب و یا شریک زندگی ایده آل واقعاً چه چیزی میدانیم؟ امروزه روانشناسی رمز و رازی که بسیاری از قلبها و ذهنها را در سراسر دنیا برای فهم اینکه واقعاً چه چیزی عامل تفاهم دو نفر در یک رابطه میشود را آشکار کرده است.
سلام ممنون از گفته هاتون من برای ازدواج مشکل خاصی ندارم ولی همیشه تا موضوع جدی میشه خیلی میترسم و دوست دارم کناره گیری کنم الان هم یه خواستگار نسبتا خوب دارم اما خیلی دودل هستم میشه راهنماییم کنید
خیلی خوب بود به جز سه مورد!
– اختلاف سن میتونه از 2 تا 7سال باشه نه 5تا 7 سال اینطوری خیلی دایره انتخاب محدوده.
– فک نمیکنم بهره هوشی اینقدر اهمیت داشته باشه چون هوش میتونه اکتسابی هم باشه یه تفر ریاضیش خوبه اون یکی هنرش مکملن
– گذشته به نظرم میگفتن لازم نیست دونستنن گذشته ریز باشه مثلا اگه فرد قبلا یه عشقو تجربه کرده لزومی نداره طرف بدونه کی بودی کی بود چه طور بوده!
اختلاف سنی که ایشون گفتن حتما ایده ال خودشونه. و اگرنه خیلی ها هستن که کمتر از این دایره یا بیشتر از این هستن و هیچ مشکلی هم ندارن .به نظرم اگه دو نفر همدیگه رو درک کنن و قادر به ارضا نیازهای جسمی و روحی و روانی هم باشن کافیه .البته در بازه که ایشون میگن فقط احتمال این اتفاق بیشتره اما به معنی غیر ممکن بودن در بازه های دیگه نیست.و اتفاقا خیلی زیاد هم هست.
خوب بود به جز سه مورد
-سن از دوسال تا 7 سال
5تا 7 سال خیلی دایره انتخابو محدود میکنه
-بهره هوشی زیاد مهم نیس چون توان هوشی متفاوته یکی آی کیو داره یکی ای کیو یکی ریاضیش خوبه یکی هنرش همه توان هوشی دارن فقط فرق دارن و این فرق مکمل هم میتونه باشه
– گذشته فرد زیاد مهم نیست مخصوصا اگه تحربه عشقی آتشین باشه
درمورد اختلاف سن کلمه حداکثر رو ندید
درمورد بهتره هوشی iq عمومی رو گفتن نه استعداد هارو
شاید فرد در گدشتع اشتباهی کرده که پیامد هاش میتونه آینده رو هم تحت تاثیر قرار بده.حالا چه تجربه عشق چه چیزای دیگه
عزیزم دقیق بخون
نوشته حداکثر ۵تا ۷!
خانواده خیلی خیلی مهمه . من و شوهرم خانواده خوبی نداریم.
خانواده من عاشق فرزند پسر هستند و از دختر متنفرند . مادرم همیشه به من میگه زمانی که تورا باردار بودم میخواستم تو را سقط کنم . مادرم میگه اصلا دختر دوست ندارد. مادرم خیلی به من ظلم کرده است . نگذاشت من لباس عروس بپوشم . نگذاشت آرایشگاه بروم . جهاز دست دوم بهم داد. ولی برای برادرم بهترین جشن را گرفتند و زن برادرم بهترین آرایشگاه رفت . و به برادرم خانه بزرگ دادند .
از بچه گی مادرم بین من و برادرم فرق میگذاشت.
الان افسردگی شدید دارم.
خانواده شوهرم خیلی توی خانوادشون طلاق زیاده . مادرشوهرم چهار تا عروس طلاق داده است. دو برادرشوهر معتاد داشتم . کل فامیلشون با هم قهرند.
فامیلشون به خاطر ارتکاب جرم توی زندان هستند. آدم های بددهنی هستند. با هم دعوا میکنند .
کلا خانواده شوهرم نرمال نیستند.
الان هم خانواده خودم به خاطر تبعیض بین فرزند پسر و دختر و هم خانواده شوهرم به خاطر بی بندو باری .
باعث شده افسردگی شدیدی داشته باشم.
خیلی خستم . همیشه گریه میکنم . خیلی احتیاج به مشاوره دارم . ولی فکر نکنم حالم خوب بشه . چون چیزی را نمیشه تغییر داد.
ببینید دوست عزیز، مشاور قرار نیست زندگی ما رو تغییر بده، ما میریم مشاوره که یاد بگیریم در کنار تمام مشکلات و کم و کاستی ها چطور زندگی نرمالی داشته باشیم و چطور رفتار کنیم که کمترین آسیب روحی رو به خودمون و اطرافیان مون وارد کنیم.
به نظرم در رفتن به مشاور هیچ تردیدی نداشته باشید. مشاور خوبی رو در شهر خودتون پیدا کنید و حتما همراه همسرتون جلسات رو پیگیری کنید. براتون آرزوی آرامش می کنیم.
سلام . درسته چیزی رو نمیشه تغییر داد . ولی خودت و میتونی تغییر بدی . میتونی زندگی بهتری داشته باشی . خودت و سرگرم کنی ورزش کنی کتاب بخونی کار کنی. تو مسئول اعمال دیگران نیستی و قرار نیست ایندتو بخاطر کارها بقیه تباه کنی.
سلام . ممنون بابت مطلب خیلی خوبتون من با آقایی آشنا شدم که همه این شرایط و داره اما من 8 سال بزرگترم و این خیلی برام مهمه الان با هم خیلی خوبیم عاشق همیم اما من واقعا از این قضیه می ترسم می تونیم با هم ساعتها در مورد هر موضوعی حرف بزنیم سطح خانواده و تحصیل و ثروت مون یکیه هر دو از لحاظ قد و هیکل به هم میایم و مورد پسند همدیگه ایم اما مشکل سن خیلی برام بغرنج شده لطفا راهنماییم بفرمایید پزشک زنان بهم گفته یائسگیت و تا 55 سالگی می تونی به تاخیر بندازی . و یه پزشکی تو موسسه رویان که دوستمه گفت تا دو دهه دیگه دیگه زنا یائسه نمیشن و با عملای زیبایی می تونی خودت و جوون نگه داری و حتی به جای اینکه حامله بشی از رحم اجاره ای برای دنیا اوردن بچه هات استفاده کنی اینجوری شکسته نمیشی . ولی با این اوصاف نمی دونم کار درستیه یا نه
سلام
دوست عزیز نمیشه به خاطر اختلاف سنی ویژگی های مثبت طرف مقابل رو نادیده گرفت، همون طور که نمیشه از اختلاف سنی چشم پوشی کرد. در کنار پذیرش عمومی، عرف و هر چیز دیگه ای، این خود شما هستین که باید با این قضیه کنار بیایین و با هم به تفاهم برسین. با مشاوره ی حضوری حتما توانایی و قدرت تحلیل بهتر یپیدا خواهید کرد. براتون آرزوی خوشبختی و آرامش داریم.
از الان استرس پیری گرفتی یکم که بگذره که چهارتا متلک بشنوی و یکمم شوهرت سردتر بشه کلا افسرده و بدون اعتماد بنفس میشی خودت این وسط داغون میشی بازم میل با خودتا اما فکر نکنم عاقبت خوبی داشته باشه
اختلاف سنی که ایشون گفتن حتما ایده ال خودشونه. و اگرنه خیلی ها هستن که کمتر از این دایره یا بیشتر از این هستن و هیچ مشکلی هم ندارن .به نظرم اگه دو نفر همدیگه رو درک کنن و قادر به ارضا نیازهای جسمی و روحی و روانی هم باشن کافیه .البته در بازه که ایشون میگن فقط احتمال این اتفاق بیشتره اما به معنی غیر ممکن بودن در بازه های دیگه نیست.و اتفاقا خیلی زیاد هم هست.علاوه بر اینها دوستی داشتم که کیسش شبیه شما بود درسته غیر متعارف بود ولی ازدواج کردن و الان زندگی خوبی دارن
حداکثر ۵تا ۷ گفتن
درست بخونید
وقت بخیر ممنون از صحبت خوبتون و اطلاعاتی ک دراختیارماگذاشتین. من 3ماهه ک نامزدکردیم قبل ازاونم حدود 4ماه اشنایی زیرنظرخونواده داشتیم. این اقاچنان اشتیاقی برای دیدن من نداره ترجیح میده هفته ای نهایت دوبار هموببینیم و توجیح کارشون اینه ک ماعقدنکردیم و این باعث میشه من کمتربیام بخاطراحترام ب بزرگترا. ابرازعلاقه باتلفن و پیاموداره و هروقتم میادگل یاهدیه ای برام میاره ولی من خیلی ازاین موضوع ناراحتم. میترسم ک عقد کنیم همینطورباشه. لطفامیشه کمکم کنین
ممنونم از محبتت
مریم عزیز اگر شما محرم هستین و توی این مدت هفته ای دو بار همدیگه رو ملاقات می کنید به نظرم خیلی هم نباید سخت بگیرین.
اگر نحوه ی رفتار نامزدت در ملاقات حضوری گرم و صمیمی هست و میتونه کاملا بهت ابراز محبت کنه و سیرابت کنه، جای نگرانی نیست. اما اگر توی اظهار محبت هم کم میذاره و تو خلا عاطفی ات پر نمیشه به نظر میرسه که نیاز های عاطفی شما متفاوته با هم. بهتره یک بار به طور کاملا جدی در این زمینه باهاش صحبت کنی و بگی که توقع تو از یک رابطه ی گرم و صمیمانه چیه. اگر درک کرد و بهت حق داد و توی رفتارش تغییری حس کردی که هیچ ولی اگر تاکید کرد که رفتارش درسته و چیزی کم نمی ذاره به نظرم بهتره با یک مشاور در خصوص نیازهای عاطفی تون صحبت کنید البته توی همین دوران نامزدی نه بعد از عقد.
همه مواردی که عرض کردین را قبول دارم. ولی در مورد بعضی مسائل باید بیشتر دقت شود. برای مثال فهمیدن گذشته. از نظر من فهمیدن گذشته شامل زندگی خصوص طرف نباید باشد. چون ذات انسان طمع کار بوده و کاشف تمام جزئیات میشود. من خیلی از افراد را دیدم که از همین جزئیات شروع کرده و در نهایت به کلیات رسیده و باعث جدایی شده است. و یک مورد دیگر هم باید هر دو طرف در یک مسیر قرار بگیرند. منظور از مسیر یعنی اهداف مشترک داشته باشند.
من خیلی مقالتونو دوست داشتم. واقعا عالی بود. خیلی ممنون از پستتان
سلام ممنون از اطلاعات خوبتون
سوالی داشتم اونم اینه که آیا ازدواج با دختری که 5 سال باهاش دوست بودی و از همه ی جزئیات گذشته تو خبر داره میتونه درست باشه ؟ بنده بیشتر از 5 ساله با دختری دوستم و چیزهایی رو که نباید میگفتم درمورد گذشته خودم بهش گفتم و میدونه و من هم از اون میدونم اون میدونه قبلا با کسی ارتباط داشتم و من میدونم با کسی ارتباطی نداشته و کمی هم رو ها به هم باز شده ولی میگه فقط خودت برام مهمی و بگم کمی هم از نظر خانواده و سطح زندگی باهم متفاوت هستیم .ویژگی خوبی که داره اینه که تو تمام شرایط سخت همراهم بوده و تنهام نذاشته .ایا این میتونه یک ویژگی خوب بحساب بیاد برای ازدواج ؟
سلام
در روابط دوستی معمولا یک سری مسائل خصوصی عنوان میشه که گاهی ممکنه در آینده مشکل ساز بشه، اما این یک امر نسبیه نمیشه به همه روابط و همه آدمها تعمیم داد. اگر به طور جدی میخوایید که برای ازدواج با این فرد اقدام کنید، تمام شرایط رو یک جا در نظر بگیرید.، خانواده ها، مسائل مالی، ویژگی های فردی و غیره. با یک مشاور هم حتما صحبت کنید. اگر این فرد در طی 5 سال خودش رو به شما اثبات کرده، میشه روی ازدواج و یک زندگی نرمال جدی تر فکر کرد.
سلام
ممنون از مطالب بسیار مفیدتون
من با یه آقایی حدود یکسال هست که آشنا شدیم
خیلی همدیگه را دوست داریم
ولی من از ازدواج با ایشون میترسم چون بعضی موارد هست که فکر میکنم مشکل ساز باشه
اول اینکه من از لحاظ مالی استقلال کامل دارم و همیشه در رفاه بود ولی ایشون خیلی مشکل مالی داره و همینطور سطع مالی خانواده هامون خیلی متفاوت
و مشکل دیگه اینکه سطح تحصیلات ایشون خیلی از من پایینتره
البته آدم باهوشیه و کم و بیش مطالعه هم داره
بقیه موارد هیچ مشکلی نیست
لطفا کمکم کنید چه کنم
سلام
دوست عزیز اول باید این نکته برای شما روشن بشه که ازدواج ایدهآل که در اون همه چیز طبق خواسته شما جلو بره وجود نداره. در اغلب روابط آدمها یک سری نقصها، کم و کاستی ها دارن. این شما هستین که باید تشخیص بدین که با وجود این اختلافهای مطرح شده آیا ویژگی های مثبت این آدم در حدی هست که بشه باهاش یک زندگی نرمال رو ساخت یا خیر؟ بی شک شما هم یک سری ویژگی دارین که ممکنه مورد پسند این آقا نباشه. تفاهم یعنی همین که با وجود اختلاف ها بتونیم یک رابطه سازگار رو داشته باشیم. حتما به یک مشاور مراجعه کنید. در طی چند جلسه مشاوره که با حضور این آقا تشکیل میشه میتونید روشن تر به آینده این رابطه فکر کنید و تصمیم بگیرید.
سلام جالب بود ممنونم. من بعد از کلی دنگ و فنگ و مشاوره های مختلف واشنایی کامل باطرفم وحتی کشش روحی روانی که بهم داریم تو اون مواردی که گفته شد به جز یکیشون کاملا تطبیق دارم با طرفم .به جز ظاهر .که اونم همیشه معمولی میاد به نظرم . لطفا کمک کنین؟؟؟
دوست عزیز، گمون نمیکنم هیچ مشاوری در هیچ کجای دنیا درباره ظاهر موجه یا نا موجه فرد مورد نظر شما بتونه راهنمایی تون بکنه. این یک مورد شخصیه. خودتون باید ببینید میتونید یک عمر با حال خوب در کنار این فرد زندگی کنید یا نه. آیا در لحظه های عاشقانه، لحظه های تلخ، لحظه های شادی و …. میتونید به عنوان یک فرد ایده آل نگاهش بکنید و از حضورش لذت ببرید یا خیر. آیا اون رو مقایسه نخواهید کرد؟ آیا به این فکر نخواهید افتاد که کاش همسر زیباتری داشتم؟ زمانی که با صداقت به این سوالها جواب دادین میتونید انتخاب درست تری داشته باشین.
واقعیت اینه که من از لحاظ شخصیتی ادم ایدهال گرا هستم وکمی شخصیت وسواسی دارم . حال اینکه مشاورا اغلب میگن این حساسیتت برمیگرده به شخصیت وسواسیت . از طرفیم شنیدم میگن هرچقدرم همسرت زیبا باشه باز بهش عادت میکنی و دنبال مورد زیباتری و خواه ناخواه مقایسه خواهی کرد .نظرتون راجع به اینها چی هست؟
منم دقیقا الان شرایط شما رو دارم وقتی داشتم نظر شما رو میخوندم انگار که خودم گفته باشم . منم الان دقیقا در همین شرایط قرار گرفتم به راهنمایی جامع احتیاج دارم چون خودم نمیتونم نتیجه بگیرم
حدودا 10 ساله ی خواستگاردارم، البته فقط سالی ی بار ی زنگی میزنن میگیم نه میرن، پسره خوبیه ولی من از هر لحاظ ازش سرم، سه تا انگشت نداره و قدش کوتاهه، ولی پولداره و شغلش بد نیست نه پولدار آنچنانی، در شرف 28 سالگی ام خواستگار زیاد دارم ولی هیچکدام خوب نبودن فقط شغلشان خوب بوده از لحاظ ظاهر و فرهنگ به هم نمی امدیم مادرم ميگه باهاش صحبت کن شاید نظرت عوض شد اما من اصلا نميتونم آخه هیچ شباهتی به ملاکهای من نداره، ملاکهام بسیار منطقی هستن و اصلا رویا پردازانه نیستن، مامانم ميگه شاید هیچ وقت هم کفوت پیدا نشه، با همین ازدواج کن که دوستت داره، اما من ناراحت میشم چرا باید زن پایین تر خودم بشم درسته آدم خوبیه و مشکل مالی نداره ولی نقص جسمانی داره، قد کوتاه هست، خانواده بی فرهنگی داره، نميدونم چکار کنم؟
شما یک فرد بیست و هشت ساله ی عاقل و تحصیل کرده هستین. در دوره ای زندگی می کنید که سن ازدواج بالا رفته. پس 28 سالگی نباید باعث ترس شما بشه. نباید از ترس اینکه شاید دیگه شوهر گیرم نیاد به یک ازدواجی تن بدین که دلخواه تون نیست.
اینکه یک نفر نقص جسمانی داشته باشه قطعا حقی رو ازش ضایع نمی کنه در امر ازدواج. اما خب هر کس سلیقه ای داره و ملاک هایی برای ازدواج.
قرار نیست شما با این طرز تفکر که از ایشون سر تر هستین مجبور به چنین وصلتی بشین.
در ثانی به نظر نمیرسه این آقا هم چندان خواستگار مصری باشن. چون توی ده سال فقط به زنگ زدن و نه شنیدن اکتفا کردن. با تقویت اعتماد به نفس و عزت نفس حتما می تونید نتیجه بهتری بگیرین. خب اگر هم کفو شما پیدا نشد اتفاق خاصی هم نمیوفته، چون ازدواج تنها راه ممکن نیست.
سلام به نظرم شما راجع به مسائلی که نمیدونید اصلا نظر ندید 28 سال نه تنها خوب نیست بلکه خیلی هم دیره شما اگه تو این سن ازدواج کنید احتمالا سن 31 سالگی میتونید بچه دار بشید اونم اگه بشید انواع بیماری ها که هیچ باعث میشه که توان بزرگ کردن بچه رو نداشته باشید تقریبا به احتمال خیلی زیاد یک بچه پیش فعال خواهید داشت دخترا تاسن 30 به حماقت اینکه یهترینند میمونند و بعد اون با یک فرد نسبتا ایده آل ازدواج میکنند و چون فکر میکنند اون اسب سفید نیست طلاق میگیرن دلیل دیگه اش هم اینه که زن یا شوهر به دلیل سن بالا قادر به فرزندآوری نیستند خیلی چیزهارو نگفتم
قدش چقدره ؟
لطفا بگو
من به شما اصول جذب و توجه رو اموزش میدم:
اولین اصلی که دختر ها رو جذب شما میکنه نادیده گرفتن اون ها توسط شماست.هر چی جلو بری عقب میره هرچی عقب بیای جلو میاد.
دوم تیپ و قیافه ی شماست که دختر ها معمولا به رنگ های شاد علاقه ی بیشتری دارند.ران ها و عضلات سینه هرچی کلفت تر باشند بیشتر جذبتون میشند
سوم وضع مالی شماست که مهمه برای خانم ها
4رم: اخلاق شماست که باید مناسب و درست باشه با صدای بلند و عصبی حرف بزنید زنتون رو فراری دادید.
5 خوانواده ی شماست که با پول با پول باشند بهتره
6 این که دختر ها جنون خود نمایی دارند طبق اصول روان شناسی یه نگاه ساده به اون ها دل شما رو در قلب اون ها باز میکنه
7 هدیه و گفتن عاشقتم و جمله های احساسی چون بیشتر خانم ها احساسی هستند
8 قدم زدن با هم
9 دیگه زیادیتون میشه شرمنده الته پوزش میخوام ازدواج سخت هست وباید مسعولیت پذیر باشید رابطه ای جنسی ازاد شما رو دچار تصادف میکنه و حتما به بیماری مبتلا میشید.اگر ماشینی تند رود حتما روزی تصادف میکند یا فردا یا امروز
ازدواج ازدواج ازدواج
سلام بسیار سپاسگزارم از متن خوبتون
و چه حیف که من الان بعد از 13 ماه نامزدی دارم این متن رو میخونم. چون در رابطه م احساس خطر میکنم و حس رضایت کافی ندارم مشغول جستجو برای یافتن علتش و راهکار مناسبش میگردم. من و نامزدم از لحاظ فرهنگی و قومیتی و محل زندگی خانواده ها با هم تفاوت زیادی داریم. همسرم به خاطر من در شهر محل سکونتم مشغول به کار شده است. اخلاق خوبی داره،منو خیلی دوست داره، اما از لحاظ تفکر و نوع نگاهمون به پول و کار و تلاش با هم متفاوتیم.من دوست دارم زندگی مرفهی داشته باشم و مرد من تلاشگر باشه اهل کار باشه اما ایشون به حقوقی که هر دو سه ماه یه بار اداره شون بهشون میده بسنده کرده و میگه اوضاع درست میشه..این تنبلیش در کار و عدم تلاشش منو می رنجونه . خیلی مصر هست ک عقد کنیم اما من همچنان میترسم.چون بخاطر رسیدن به من خیلی تلاش کرد الان حس میکنم از لحاظ اخلاقی کار درستی نیست ازش جدا شم و عذاب وجدان میگیرم هرچند که منم دوستش دارم اما به عنوان یک دوست خوب نه به عنوان همسر ایده ال. نمیدونم باید باهاش کنار بیام یا جدا شم. بعضی ها میگن شاید اصلا اون فردی که مد نظرته پیدا نشه.مشاوره هم رفتم اما متاسفانه مفید نبوده. لطفا راهنمایی کنید. ممنون
سلام
نامزد من حدود ۹ سال ازم کوچیکتره همچیش مناسبه ولی بیش از اندازه شکاک و منفی بافه مثلن میگه فلانی این حرفو زد به منظور زد بهم تیکه انداخت تو چرا از من دفاع نکردی درصورتی که من میدونم اون بنده خدا حرف بی منظور زده یا اینکه همیشه تو ارتباطم با زنها و دخترای فامیل ازم توضیح میخواد درصورتی که همه فامیل منو به پاک نظری میشناسن همیشه ام حد و حدود و شرعیات و رعایت میکنم اخیرن واسه نگاه کردنم توضیح می خواد ازم توخیابون داریم رد میشیم میگه تو چرا اون دختره رو نگاه کردی درصورتی که من خیلی رعایت میکنم جلوش از ترسم همش سرم تو زمینه ،یبار از دهنم پرید بهش گفتم این شکو بزار کنار ببین زن برادرمو با اینکه کار برادرم با خانوماس اصن بهش شک نداره الان رفته رو مخش که تو منو با زن داداشت مقایسه میکنی اونو تو ناخودآگاهت دوست داری آرزوت یه زنی مثل اون بوده ،نصیحتش کردم بحث کردم قهر کردم فایده
نداره میگه باشه چشم اشتباه کردم ببخشید ولی باز بعد چند روز همون حرفا رو تکرار میکنه حقیقتن از آیندم میترسم با این افکارش نتنها زندگی منو نابود کنه بلکه زندگی داداشمو و خانوادمونو نابود کنه علی رغم اینکه دوسش دارم ولی میخوام بزارمش کنار منتها بدلیل مشکلات زیادی که تو زندگیش داره میترسم باعث بشم که به طور کلی زندگیش نابود شه.
تمومش کن تا ازدواج نکردید . این رابطه به درد نمیخوره
تموم کردن یک نامزدی راحت تر از تموم کردن یک رابطه ازدواجه.
صدماتش هم کمتره جبرانش هم راحت تر.
اگر فکر می کنی تمام تلاشت رو کردی و نتونستی مشکل رو حل کنی به طور جدی به جدایی فکر کن.
اما اگر فکر میکنی هنوز امیدی برای بهبود هست بمون و بجنگ تا شرایط بهتر بشه.
اما تمام این ها در صورتیه که نامزدت همراه باشه
و گرنه تو دچار یک رابطه فرسایشی خواهی شد
به نبودن اون آدم به طور جدی تا حالا فکر کردی؟
بعد از این که فکر کردی چه حسی داشتی؟
به نبودنش در این جهان چطور؟؟
خراب کردن همیشه راحته هم ساختن سخت و صد البته شیرین. تلاش کن نامزدت رو با خودت همراه کنی تا هر دو برای بهبود وضعیت تلاش کنید.
خوب من با توجه معیار های بالا اهداف خود را از ازدواج نوشتم حالا چطوری مکمل خودم را پیدا کنم
سلام ممنون از راهنمایی های خوبتون.
من چهار ساله که ازدواج کردم و دوران عقدیم ولی بعد از دوسال متوجه خیانت همسرم شدم اول تلفن های مشکوک بعد،معموریت های الکی بعد خونه مجردی ک گرفته بود حتی ظبط مکالمه هاش رو هم گوش دادم هر باز اظهار پشیمونی میکرد ولی ب قولش عمل نمیکرد. الان تقریبا یک سال و نیمه ک جداییم ولی ن بصورت قانونی یکمم بخاطر این ک خیلی سختی،کشیدم ازشون بابت مهریه و نفقه و اینا شکایت کردم ولی الان با این اوضاع و گرونی کاری نمیشه کرد. تصمیم ب توافقی دارم چون تو این چند،سال خیلی اذیت شدم و این ک همسرم پسرخاله مادرم میشه.مادرم قبلا موافق نبود ب طلاق ولی الان نظرش باهام یکیه ولی پدرم میگه نه فقط بخاطر این ک از طلاق میترسن. نظر شما چیه
با همسرم فاصله سنی نداریم و متولد۷۴
در نهایت شما هستید که باید تعیین کنید این رابطه ارزش جنگیدن داره یا خیر.
آیا پشیمونی نامزدتون واقعی هست یا خیر.
آیا بعد از اظهار پشیمانی دوباره عمل خیانت خودش رو تکرار کرده یا نه.
به کسی که چندین بار اعتماد انسان رو خدشه دار کرده نباید اعتماد کرد.
جدایی در دوران عقد خیلی بهتر از جدایی بعد از عروسی و بچه دار شدنه.
طلاق نباید تابو باشه برامون.
آرامش و امنیت روانی شما مهمتره یا به هر قیمتی مطلقه نشدن؟
سلام اقای دکتر دختر پزشک دارم که ی پرستار ه خیلی میخوادش وتو بیمارستان ساپورتش میکنه خیلی براش وقت میذاره ظاهرا هم کیس بدی نیست اما هم شهری ما نیست واز خودشم کمتره یعنی پزشک نیست دخترم میگه اخلاق ورفتارش خوبه اما من نه شناخت دارم وفرهنگ اون شهرشون را نمی پسندم والان ی خواستگار دیگه داره فوق لیسانس برق هم شهری خودم وپدر ومادر فرهنگی مثل خودمون اما شغلش ثابت نیست واز لحاظ مالی خوبند اشنایی کمی دارم بدنیستند ولی شغلش برام مهمه که فعلا چند جا مشغوله ونمیدونم هم ورزشکاره هم تو مترو کار میکنن هم تو بازار فعاله میترسم برا شخصیت وپرستیژ اجتماعی دخترم لطمه زننده باشه.جکار کنم ممنون میشم راهنمایی فرمایین چطور بفههمم میتونه درکش کنه ومسولیت پذیر باشه وبفهمه ی پزشک دیگه کاملا اذیت شده باید درهمه حال وهمه جا کنارش ومونسش باشه..وحمایتگرخوب باشه که بتونه بهش تکیه کنه ایا چون این اقا پزشک نیست اصلا صلاحه ؟
با سلام وخسته نباشید من یک خانم مطلقه هستم ویک پسر ۴ ساله دارم یک مدت ۶ماه است که بایک مرد از کشور همسایه اسنا شدم ایشان اهل کشور کره هستن و ادم سر شناسی هم هستند ومن یک نفر معمولی از خانواده سطح متوسط هستم پدر ومادر من از هم چندین سال هست که جدا از هم زندگی می کنند ومن بچه طلاق هستم وبعد کلی صحبت تلفنی در این ۶ماه دیدگاه مشابهی من با این اقا دارم یعنی ایشان اولین مردی هستند که شبآهت اخلاقی متناسبی با من دارن ومذهب ایشان هم مسیحی هستند ومن مسلمان در مورد حجاب محل زندگی تربیت فرزند شغل ایشان شغل من و…صحبت کردیم ونقطه مشترک هم داریم وحالا این اقا بعد دوران سربازیش قصد داره با خانوادش به خواستگاری من بیاد ودر مورد فرزندم حضانت فرزندم رو همسر سابقم به عهده گرفته واین اقا صداقت در کلام هم داره من خودم اساسا ادم صادقی هستم واز گذشته هم با خبریم حالا از شما عزیزان می خواهم تا من رو راهنمایی کنید متشکرم منتظر جواب شما هم هستم
سلام
در چه خصوصی راهنمایی کنیم شما رو؟
سلام منظور از این که ویژگی های بد رو ۲۰درصد بیشتر از انچه که هست نشان دهیم،چیست؟؟مثلا در جلسه خواستگاری بگویم من سیگار کشیدم در حالی که فقط ی بار اتفاق افتاده
به نظرم اگر این قضیه را کامل گذاشتید کنار و دیگه سمتش نمیرید نگید
سلام .من یه دختر ۲۰ ساله هستم که الان هفت ماهیه با ی اقایی اشنا شدیم برای ازدواج . این هم کفو بودنه هست ولی چون زمان زیادی طول کشیده داریم بهونه گیری میکنیم و هی نه و اره میاد تو کار ب خاطر تایم زیادی ک برده.. والا جفتمون معلم و از یه رده اجتماعی هستیم و برتری حس نمیشه بینمون ..فقط برابری .. ولی الان از بس تایم برده و هیچ کاری نکردیم داریم سرد میشیم باهم .ولی خیلیم همو دوست داریم ..باید چیکار کنیم ؟؟؟؟ تو رو خدا ی کمکی بکنید .
سلام.من ۲۰سالمه و الان حدودا ۵ تا خواستگار همزمان دارم ولی یکی از اونها مصر تر از بقیه هس و از لحاظ مالی هم شرایط خوبی داره از نظر قیافه،خانواده و خلاصه همه چیزش خوبه فقط قدش کوتاه هست نمیدونم چیکار کنم لطفا راهنماییم کنین ممنون…
من جای شما باشم ازدواج نمیکردم با آدمی که از لحاظ ظاهری باهاش احساس راحتی نمی کردم
در ضمن من چون توی خونوادمون چه مادری و چه پدری کسی زودتر از ۲۲سالگی ازدواج نکرده یکم میترسم از حرف و قضاوت دیگران
سلام ممنون از مطالب مفیدتون
بنده یه سوالی داشتم من نزدیک به یکسال با آقایی ارتباط دارم و اولا شاید ماهی یکبار حرف میزدیم چون فقط در حد دوست بودیم ولی من به ایشون ابراز علاقه کردم و ایشون فرمود که حدس میزده و گفتن که آمدگی ازدواج رو ندارن چون شرایط مالیشون اصلا خوب نیست و بقول خودشون ادمی هستن که اگه ببینن از ده تا نیاز من فقط دو تا رو بتونن مهیا کنن نمیتونن این رو تحمل کنن راستش من مشکلی ندارم و فقط برام ارامش مهمه ولی ایشون نمیخواد رو زندگی من ریسک کنه و در اون زمان رفتن ولی حال من خیلی بد شد چون دلیلی پیدا نمیکردم ک ایشون رو فقط بخاطر پول کنار بزنم و حال من رو فهمیدن و برگشتن از سر اجبار هم نبوده بقول خودشون یا میرن یا میمونن ولی من نمیدونم باید چیکار کنم و اینکه نمیتونم پاسخ سوالاشون رو جوری بدم که قانع کننده باشه سخته من خودم خیلی از مسائل رو مانند تشریفات عروسی برام مهم نیست ولی ایشون براشون مهمه بحث اینجاست که ما به این توافق رسیدیم که صبر کنیم تا وضعشون بهتر بشه ولی سوالمون اینجاست ما نمیخوایم بهم جوری وابسته بشیم که اگه یک درصد احتمال جدایی بود کسی از ما ضربه بخوره در واقع ما نگران همیم میخواستم بدونم ما باید چیکار کنیم جوری که توی این رابطه طولانی مدت که هفت سال ممکنه طول بکشه منطقی رفتار کنیم و عشق و عاشقی نباشه
چیکار کنیم که این رابطه یک رابطه منطقی باشه اگه قرار بهم برسیم منطقی و اگه ممکن باشه بهم نرسیم منطقی بدون هم بودن رو تحمل کنیم و این در آیندمون لطمه ای وارد نکنه؟
سلام
با توجه به توضیحاتی که دادی و بر اساس تجربههای قبلی، باید بگم راهی نیست.
نمیشه کج دار و مریز رفتار کرد.
شما عاشق هم هستین به گفتۀ خودتون، نمیتونین هم در رابطه باشین و هم ابراز علاقه نکنین و وابسته نشین.
برای این مشکل یه راه حل منطقی دیگه ای پیدا کنین.
یا مطمئن بشین که به درد هم میخورین و عقد کنین و منتظر بمونید
یا مطمئن بشین ک هبه درد هم نمیخورین.
پا در هوا که نمیشه.
اومدیم و هفت سال منتظرشون بودین و در نهایت نشد. مبعد از هفت سال موقعیت ازدواج شما با الان قابل مقایسه است؟
سلام آقای دکتر من 17 سالمه و کسی رو که دوست دارم 25 سالشه ولی خانواده من به علت اینکه اون فرد وضع مالی خوبی نداره راضی به ازدواج ما نمیشن من نمیدونم باید چجوری اون هارو راضی کنم میشه یک کمک به من کنید تا تصمیم بگیرم
یلدای عزیز
این مقابله به نقل از دکتر هولاکویی نوشته شده. امکان ارتباط مستقیم با ایشون از طریق سایت وجود نداره
در صورت تمایل به مشاوره با ادمین های دیگر سایت، کامنت بذارین.
سلام با ی پسری دوست شدم اولین روز به من گفت قصدم ازدواجه و من قبول کردم بعد ده ماه دوستی دو روز پیش خواهر و مادرش اومدن برا معارفه از همه چی زندگیشون گفتن وضع مالی فرهنگی همه چی ولی چون معرف ما درست و حسابی نبودن خانوادم خیلی سخت میگیرن پدرم هنوز در جریان نیس چون کلا مخالفه نه تنها با این آقا پسر بلکه کلا با خواستگار در حال حاضر موافق نیست…مادر گذاشت به مدت سه چهار ماه تحت نظر خودش در ارتباط باشیم ولی دلش راضی نیس…چرا؟؟چون خانواده پسره مستاجر هستن اونا تو یکی از واحدای برادر مادرش میشینن برادر مادر پولی ازشون نخواسته ولی اینا خودشون خواستن ک ی مبلغی به عنوان اجاره بدن دوم اینکه با کار پسره مخالفه نماینده فروش کوکاکولاست..سوم میگه اول زندگی باید مستاجر باشی در حالی ک نمی دونه این آقا پسر از اول رو پای خودش ایستاده و ی مبلغی پس انداز داره برای شروع زندگی از اول این اقا پسر به من گفت ک چه خانوادم پولدار باشن چه متوسط من هیچ وقت کمک قبول نمی کنم ازشون من روی پای خودم ایستادم ولی به عنوان خانواده پشتم هستن و حمایت می کنن این اقا قراره با مادر من تلفنی صحبت کنه و شرایطشو بگه این اقا پسر از هر لحاظی کامله از لحاظ ترس و نگرانی به خانوادم حق میدم ولی دلیل مخالفت مادرم بی منطقه من نمی دونم چجوری بعد حرف زدن این اقا پسر با مادرم ازش دفاع کنم….ولی قصد خودم اینه که بعد از راضی کردن پدرم و دوران نامزدی پیش مشاور بریم تا در آینده هیچ کدوم از انتخاب هم پشیمون نشیم
باسلام
دختری۲۸ ساله هستم،پزشک
که حدودا ۹ ماه پیش با آقایی ۳۳ساله که کارمند شرکت نفت هستن آشنا شدم و ۲ ماهه نامزد کردم
از همون اوایل خانواده ام از نظر ظاهر ایشون مورد پسندشون نبود،بحث خود شیفتگی نیست اما من ظاهر و چهره خوبی دارم
در صورتیکه نامزدم ظاهرش معمولی بود به نظرم،اما الان هم به شدت حساس شدم و در حال مقایسه ایشون هستم،چون مجداا خانوادم این موضوع رو پیش کشیدن که تو باهوش تر از طرف مقابلت هستی
به شدت مردد شدم،ادمی که برام معمولی بود از نظر ظاهر،الان
شده یک ساعت در نظرم معمولی و مناسبه ،یکساعت میگم نه
سلام
اینکه شما همچنان در این سن و با این تحصیلات، تحت تاثیر گفتههای خانوادهتون هستین، نشانۀ به ثبات نرسیدن شماست.
البته گفتههای دیگران و مخصوصا خانواده مهمه، اما به چند شرط، اول اینکه قبل از رسمی شدن یک رابطه نظرشون رو بگن و تحمیل نکنن نظرشون رو. دوم اینکه حرف شون منطقی باشه. بعد از نامزدی دلسرد کردن دو نفر از هم واقعا انسانی نیست.
به نظر میرسه که شما دچار تردید جدی در خصوص رابطه تون شدین. شما حتما ویژگی های مثبتی در نامزدتون دیدن که باهاش به توافق رسیدین. پیشنهاد میکنم یه مدت از هم دور باشین. یه جوری که اصلا تماسی با هم نداشته باشین. تو این مدت بشینین و به کم و کیف رابطه فکر کنید. اگر بعد این دوره هنوز ویژگی های مثبتش براتون پر رنگ تر از ظاهر معمولی اش بود. میتونین ادامه بدین.
قیافه مهمه و تغییر نخواهد کرد. اما اصل یک رابهط هم نیست.
حتما به طور حضوری به یک مشاور مراجعه کنید.
با سلام من دختری29 ساله هستم که فارغ التحصیل ارشد رشته پرستاری و با استخدام رسمی در بیمارستان مشغول فعالیت هستم.خواستگاری دارم که از نظر سنی و اعتقادی و ظاهر و خانواده وسطح تحصیلات در یک سطح هستیم ولی ایشان به صورت شرکتی در همان بیمارستانی که من استخدام هستم مشغول کار هستند و ماهی 2 میلیون درآمد دارند. و منزلی هم از خودشان ندارند. ایا چنین خواستگار با این شرایط قابل قبول هست؟ ایا خواسته معقولیه که خانواده من از پدر ایشان در خواست کنه که با وجود استطاعت مالی که خانواده پسر دارند، منزلی به نام پسرشان خریداری کنند. چون با وجود حقوق پایین خیلی مشکله که منزل هم از خودشان ندارند.
سلام، من ٢٧ سالمه با پسري كه ٢٩ سالشه ٢ سال هست كه دوستيم، ايشون از اول كه وارد رابطه دوستي شديم قصد ازدواج داشت و هنوز هم داره و ميگه خيلي دوسم داره ولي من مدت هاست كه اينو توو رفتارش نميبينم،٦ ماهه اول رابطه انگار رو ابرا زندگي ميكردم همه چيز همونجور پيش ميرفت كه انتظار داشتم، اما كم كم عصبانيت هاي ايشون شروع شد، بد دهني هاي مكرر موقع رانندگي، يا حتي جوري تحملش رو توو ترافيك از دست ميداد و فحاشي ميكرد كه من ناخودآگاه در خودم فرو ميرفتم.. كم كم اين بد دهني ها تو بحث ها و دعواهامون هم ديده شد و به جايي رسيد كه من حتي براي اضهار نظر و يا مخالفت بايد دنبال بهترين كلمات ميگشتم كه ايشون يه موقع پرخاش نكنن با اين تفاسير باز هم با عصبانيت و دادو بيداد ايشون همراه ميشد و اغلب دچار سوء تفاهم بودن! هروقت كه قرار بود ٢تايي با هم وقت بگذرونيم يكي از دوستاش كه به شدت با هم صميمي بودن هميشه با ما بود، و زماني كه من مخالفت ميكردم و ميگفتم نميخوام ايشون باشه دعوا ميكرد و داد ميزد و اصلاً ديگه نظر منو نميپرسيد خودش با اين آقا قرار ميذاشت! كم كم به اين نتيجه رسيدم كه با من بهش خوش نميگذره و شوخي و خنده با اين آقا رو به وقت گذروني با من ترجيح ميده و فقط براي همين با من قرار ميزاره كه من نگم چرا به ديدنم نمياي( يه جورايي ميخواد منو راضي نگه داره!) مدتي پيش هم متوجه خيانت هاي مكررشون شدم كه بعد از مدتي جداييه من با گريه و زاري و ابراز پشيموني خواست كه همه چي رو جبران كنه، از فحاشي و پرخاشگري و بي توجهي به من ( به خاطر وقت گذروندن زياد با دوستاش)گرفته تا خيانت به من، من هم بخشيدمش ، اما هربار كه با خودم فكر ميكنم احساس ميكنم هنوز فراموش نكردم و انگار بخشيدنم فقط لفظي بوده و هنوز اعتمادي بهش ندارم با اين كه مثلاً اعتمادم رو جلب كرده اما نه اونجوري كه من انتظار داشتم، حالا كه مدتي گذشته، دوباره فحاشي ها و بددهني ها و بحث و دعوا درست كردن ها شروع شده و من هرروز دارم بيشتر و بيشتر فاصله ميگرم، هنوز هم دائما با دوستاش وقت ميگذرونه و اگر حتي هفته ها هم منو نبينه حتي ١ ساعت هم برام وقت خالي نميكنه.. و وقتي هم اعتراض ميكنم دائماً ميگه بسه و به حرفام گوش نميده! به نظرم دوست داشتن به حرف نيست به عمله و من ديگه مدتهاست اين دوست داشتن و در ظاهر نميبينم ، از نظر همه دوستانمون پسر خوب و موجهيه اما من كه با ايشون توو رابطه ام اصلا همچين چيزي رو نميبينم! در ضمن ايشون پدر و مادرِ به شدت عصبي و پرخاشگري دارن و ميدونم كه پدرشون هم با فحاشي مشكلي نداره! و مادر و پدرشون هرروز دعوا دارن و مادرشون بعد از ٣٠ سال زندگي مشترك هنوز روزها از خونه قهر ميكنه و ميره خونه مادرش! و وظيفه ايشونه به عنوان فرزند ارشد كه پدر و مادرو از هم جدا كنه، كلاً خانواده پرتنش و پر بحثي هستند كه اين مسئله هم توو دوستيمون تاثير گذاشته! تو فكر جدايي براي هميشه هستم نظر شما چيه، لطفاً اگر ممكنه راهنماييم كنين، ممنونم.
اینا که خیلی زیاده حتی یک مورد هم نبوده دوتاشو داشته باشه
من ۲ ساله ک با ی اقایی درارتباطم ک جفتمون خانواادها درجریانن و واقا همو از ته دل دوست داریم وضع مالی متوسطی داره بای خونه داره و غریبه هستن و بخاطر شناختی ک نیست پدرم میگه ن من از فامیلای خودمونم ی خواستگار دارم ک خیلی وضع مالی خوبی دارن و بخاطر شناختی ک وجوددارد پدرومادرم همش اصرار دارن ک ب اون فک کنم بااینک منچن بار دیدمشون ظاهروفقط دیدم ک زرهی ب دلم نمیشینه میخواستم ببینم راه درست چیه چیکاربایدکنم من ا چ راهی چ جوری خانوادمو قانع کنم
سلام من با دختری دوماهه اشنا شدم از طریق یکی از اقوام وزیر نظر خانواده ها در رفتو امدیم بعضی وقتا سه روز بعضی وقتام چهار روز یا بیشتر در هفته.خیلی بهم علاقه پیدا کردیم و همدیگه رو دوست داریم من شرایط مالیم رو از همون اول حتی قبل خواستگاری اعلام کرده بودم به همون کسی که ما رو معرفی کرد من ماشین دارم خونه دارم درامد هم دارم و همه رو از روز اول بیان کردم انها از لحاظ مالی خیلی قوی هستن و ما همیشه مشکل مالی بینمونه اون بیش از این حرفها پول میخواد چون تجمل گرا هستن و هی انتظار پول بیشتر دارد ولی میگه بدون منم نمیتونه وبه شدت من الان گیر کردم چکار کنم اخه من که از همون اول شرایطمو گفتم .در ضمن خیلی حسوده و مقایسه هم میکنه دائما که اون اینطوریه این زرنگه اون فکر اقتصادی داری و هی مقایسه و هی هم میگخ من عاشقتم نمیدونم چکار کنم
من ی دخترم ک ۲۶دارم و پسرعمه بنده ۲۵ ک یکسال از من کوچیکترن؟تحصیلات من کارشناسی ولی ایشون دیپلم ،بقیه ملاکامون بهم میخوره ایا این دو مورد مشکل پیش میاره؟
سلام .. مطالب خوبی بود .. خب همه رو نمیشه در یک شخص دید .. اما ی سوال دارم اگر راهنمایی کنید ممنون میشم خیلی نیاز دارم .. من با اقای در رابطه دارم که ی دوره اشنایی قبل ازدواج با اطلاع خانواده هست البته .. ما حدود سه سال تفاوت سنی داریم .. از ویژگی های این اقا فقط حمایت خوبی ک داره رو میتونم بگم چ حمایت از خودم از خونوادم حمایت عاطفی هس با وجودش احساس امنیت دارم اما تفاوت هایی هم هس از نظر عقیدتی مذهبی باهم مشکل داریم .. علایق و سلیقه های متفاوتی داریم .. توی بیشتر موارد باهم تفاهم نداریم یعنی ما نمیتونیم حتی ی فیلم رو با انتخاب مشترک تماشا کنیم کنار هم .. ایا با این وجود امیدی هس ب ازدواج موفق ؟؟
من همین که خنده های خواستگارمو دیدم قبولش کردم۰ بهم گفت هر چه سریعتر عقد کنیم۰ من هیچ وقت نتونستم تصمیم درستی بگیرم و از دلم خبر ندارم۰ وادارم کرد زود عقد کردیم۰ دو ماه از عقدمون گذشته و من نمیدونم چرا هنوز نمیدونم دوسش دارم یا نه۰ اون خیلی بهم ابراز محبت میکنه و من دلسردم۰ مشکل خاصی هم با هم نداریم و در یک سطح هستیم۰ من دلم برای دوران مجردی تنگ شده و دوست دارم تنها باشم ۰ دلم برای روستا و پدرو مادر پیرم تنگ شده و از تهران متنفرم۰
سلام و خسته نباشید . بیشتر از دو سال میشه با یه خانمی آشنا شدم و از همون اول قصدم با ایشون ازدواج بود.ایشون شش ماه زمان خواستن برای آشنایی .بعد از این مدت ایشون هی این پا و اون پا میکردن.تا اینکه بعد دو سال بهم گفتن قدمون بهم نمیخوره.تو با کفش قدت ۱۷۳ و هم قد من میشی و من قدم ۱۷۶ و از این داستانها.
سلام دکتر من دختر خیلی شجاعی هستم و اصولاً اخلاق مدیریتی دارم و اکثر پسرانی که خواستگارم هستند اوشکولن و هیچ درک و فهمی ندارند و نمیتوانند تصمیم بگیرند من به هیچ مردی دیگه حس مردانگی و تکیه گاهی ندارم ، مشکل از منه؟یا از این پسرایی که اینقدر لطیف و بی عرضه شدند؟آیا باید ویژگی های خودمو تغییر بدم؟دختران مدیر و شجاع جذابند برای پسرا؟
چند سالته
من از موقع ورود به دانشگاه به دختر عمویم خیلی علاقه مند شدم و میدانستم که حتما او هم مرا دوست دارد و در آینده ازدواج خواهیم کرد ولی حالا بعد از حدود 8 سال که دانشگاه و سربازی تموم شد موضوع رو بهش گفتم و او هم گفت ازدواج فامیلی صلاح نیست. مگر با آزمایشات ژنتیکی ژن های معیوب مشخص نمیشن و بهمون نمیگن که این ازدواج به صلاحه یا نه؟ نمیتونم ایشون رو از فکرم بیرون کنم تا حدی که چند روزی که این جواب رو ازش شنیدم مریض شدم کلا.
نمیدونم اگه این ازدواج سر نگیره من چطوری به فکر کس دیگه ای باشم و اصلا چطور و از کجا میشه مثل اون دختری مسلمون و پاک و با وقار پیدا کنم؟ فکر کنم باید قید ازدواج رو بزنم!!!
سلام و خسته نباشید. من 35 سال و شاغل هستم. ده ساله که میخوام با برادر همکارم ازدواج کنم. اما مادرم تحت هیچ شرایطی رضایت نمیده و دلیل منطقی هم نداره. میگه چون من مادرم و حق مادری دارم و تو از اول خودت بریدی دوختی قبول نمیکنم و شذوع به سر و صدا میکنه. الان ده سال گذشته و ما همه تلاشمون رو برای رضایت خانوادم کردیم حتی اجازه خواستگاری رو هم نمیده. ادم های غریبه و اشنا رو واسطه کردیم صحبت کردند اما مادرم با همه قطع ارتباط کردن. خانواده ایشون و خودش هم با ودرم صحبت کردن. مادرم الان یک سال با من صحبت نمی کنه و حای نگاهم نمیکنه و میگه باعث همه مشکلات و بدبختی های زندگی من تویی. من به طرف مقابلم اعتماد دارم و نمیتونم بگم صد در صد اما هفتاد هشتاد درصد نسبت به ایشون شناخت دارم. اگر ایشون بیشتر معیارهای بالا رو داشته باشن اما مادرم من رو همراهی نکن و من ازدواج کنم تصمیم اشتباهی گرفتم؟
سلام آقای دکتر
من ۲۹ سالمه و همسرم ۳۴ سال ما ۸ سال تمام هست که ازدوج کردیم و یه پسر ۶ ساله داریم من حدود ۲ سالی هست که فکر جدایی میکنم ولی اول بخاطر اینکه یه موقع کارم اشتباه نباشد و یکی هم بخاطر آینده پسرم و دیگری بخاطر اینکه همیشه منو تهدیدمیکنه که توبرو بچه که مال تونیست مجبور به تحمل شدم. به هردری زدم یه زندگی خوبی داشته باشیم چرا باید زندگی کنیم به تلخی برای همون مشاوره زیاد رفتم و اونم بردم تو مشاوره حرفای خوب میزنه ولی چیزی تو زندگیش تغییر نمیکنه نهایت یکی دو روز دوباره به روال قبلیش برمیگرده بعد هم میگه اشکال از تو هست
واقعا ازش میترسم چون هم دست بزن داره وقتی عصلی میشه و یه کارای عجیبی میکنه مثلا چند وقته پیش به بهونه اینکه تو گفتی من تورو دوس ندارم از گردنم گرفت جلو بچه از وحشت میخواستم از خونه فرار کنم فرداش هم دیدم هرچی لباسو کفش دارم باچاقو پاره کرده گفتم چرا اینجوری کردی گفت خوشم اومده شانس آوردی خودتو نکشتم
اصلا حرف نمیزنه باهام انگاری لال هست هروقت نیازشو رفع کنی خوبی اگه نه فقط نه میشنوی به نیازهای منم هیچ توجهی نداره
لطفا یه راهنمایی کنید جدایی برام خوبه چه کنم ازش میترسم یروز یه اتفاق بدی بیافته.
سلام
من ۳ ماه هست که با پسری به صورت سنتی جهت ازدواج آشنا شدم که فقط سه بار حضوری صحبت کردم از نظر فرهنگی مالی اجتماعی به هم نزدیک هستیم اما از همون اول با دیدنش حس خوبی نداشتم. صحبت کردنش عذابم میداد بعد از هر بار احساس تنفر ازش رو داشتم. یه جلسه با مشاور صحبت کردم گفتند جواب نه بگم اما با اصرار خانواده یه بار دیگه صحبت کردم با ایشون بابت رفتارش عذرخواهی کرد اما من بازم حس خوبی نداشتم. به نظرتون باید چیکار کنم
با عرض سلام . مطالبی که فرمودید بسیار جالب و از نظر بنده کاملا صحیح میباشند. بنده خودم یک بار تجربه ی ناموفق داشته ام. و زمانی که اشتباهات خودم را با عناوین لیست شما مقایسه کردم بیش از 70 درصد مواردی که شما اشاره کرده بودید که انجام ندهید ، یا مواظب باشید که اتفاق نیفتد را انجام داده بودم و همین هم باعث شد سخت سرم به سنگ بخورد.
کاش قبل از تجربه کردن عشق ناموفق ابتدا کمی مطالعه داشته باشیم.
با سپاس و آرزوی موفقیت روزافزون برای شما.
سلام خیلی عالی بود
من یه خانوم مطلقه هستم که الان نزدیک به ۱ ساله بایه اقایی که ازدواج نکرده تاحالا دوستم خانواده من هم مطلع هستن ایشون تنها زندگی میکنه تقریبا ۱۰ سالی میشه خیلی خیلی رفتارای خوبی داره بعضی اوقات باهمسر سابقم مقایسه میکنم میبینم چه رفتار خوبی داره که من در گذشته اصلا تجربه نکردم این اقا اومده خاستگاری ولی من ترس دوباره شکست دارم میترسم که اینم بهم خیانت کنه واقعا نمیدونم باید چیکار کنم خیلی حساس شدم و اینکه این اقا ۱ سالو ۳ ماه از من کوچکتر هستن
بادرود
من دختری 30ساله هستم که مدت 1ساله با پسری اشنا شدم و در این یکسال هیچ خرجی برام نکرده . در این حد خرج کرده که شامی منو برده بیرون اونم نه خیلی اما نه برای هیج مناسبتی برام هدیه گرفته حتی تولدم و نه هیچ چیزی که ازش خواستم برام تهیه کرده .البته میدونم داره خونه میسازه و خیلی دستش خالیه اما هیچ خرجی نمیکنه حتی خودم هم بهش گفتم باز هم نکرد و ناراحت شد که بهش گفتم از نظر من ادم خسیس هست .بهم پیشنهاد ازدوا ج داده و من خیلی روی این موضوع شک دارم. من خیلی مستقل هستم و درامد خوبی هم دارم و به اون نیاط مالی ندارم اما برام مهم بود که برام ی کارهایی انجام بده از این جهت که مطوعن بشم خسیس نیست . کلا طفره میره از خرج کردن. حالا من میخوام راجب رابطم تصمیم بگیرم که اگر خسیس بهش جواب منفی بدم. برای خانوادش خرج میکنه و میگه وقتی برای کسی حاضره خرج کنه که جزیی از خانوادش باشه . راهنماییم کنین لطفا جه کنم ؟
با سلام
من دختری 29 ساله هستم که 10 سال نامزدم ازم خواستگاری کرد تا خانواده و خودم راضی به ازدواج باهاش شدم چون میگفتن اعتیاد داره الان 3سال از عقدمون میگذره و ما فقط همون 3 ماه اول رابطه عاشقانه با هم داشتیم بعد متوجح شدم که هر چی میگفتن راست بوده و من چنان غرق حرفهای این آقا شده بودم که میگفتم چون عاشقه این همه صبر کرده پس خیلی مهمه که دوسم داشته باشه و منم دارم ولی روز به روز اوضاع بدتر شد چون الان دوشیزه نیستم میخام ازش جدا بشم ولی فقط به همین خاطر نمی تونم با وجود اینکه میدونم پس فردا نمی تونم مادر یه بچه ای با این چنین پدری باشم میخام تموم کنم ولی فقط نمی دونم جواب خانوادمو و اگه قرار با شه در آینده دوباره ازدواج کنم باید چی بگم به طرفم در صورتی که دوشیزه نیستم آیا قبول میکنه اصلا نمی تونم در این مورد صحبتی بکنم چی بگم؟ به خدا تو این زندگی لعنتی گیر کردم نمیدونم باید چیکا ر کنم میشه راهنماییم کنید ممنون میشم
سلام
مرسي از نكات خوبي كه ارائه كريد
من با آقايي از حدود ٢سال قبل آشنا شدم كاملا اتفاقي اين آشنايي رخ داد ،در واقع اوايل اصلن واسم مهم نبود فقط ميخاستم فقط بگذرونم همين ،چونكه قبلن تجربه آشنايي با پسري رو داشتم كه خيلي عوضي بود و ميخاستم تلافيه كارايي كه سر اون نتونسته بودم در بيارم سر اين بنده خدا در بيارم?،اما خب انقدر اين آدم اخلاقي خوب بود و انقدر محبت ميكرد و زباني و عملي منو دوست داشت كه كم كم ،ازش خوشم اومد .اما از همون اول اختلاف قدمون به چشمم ميومد اما خب سعي ميكردم انكار كنم ،با اينكه از نظر تحصيلات شرايط خوبي دارم ،چون يك پزشكم و درآمد خوبي دارم ،اما خانواده مذهبي دارم با عقايد خاص خودشون و هميشه تو يه محدوديت مسخره از طرفشون بودم و هستم ،بعد از اينكه با اين آدم آشنا شدم با اينكه موقعيت اجتماعيه خاصي نداشت و درآمدش از من پايين تر بود و جذابيت ظاهريش برام كم بود و ميدونستم با قبول كردنش بايد شهر محل زندگيمو به انتخاب اون بزارم ،ولي يجورايي راضي شده بودم و تلاش كردم تا خانواده ام رو متقاعد كنم كه بزارن ازدواج كنم تا هم يه موقع تنها نمونم و مجرد نباشم هم از گير دادن هايه خانواده راحت بشم اما نميدونم واقعا كار درستي ميكنم يا نه ؟ميخام راهنماييم كنيد با تشكر
با عرض سلام و خسته نباشید بنده پسری هستم ۲۳ ساله با قد ۱۸۰ با دختری با سن ۱۹ و قد ۱۶۰ نامزدی کردم و الان بعد دو ماه نسبت به قد طرف مثابلم حساس شدم و اینکه همین حساسیت خیلی روم تاثیر گذاشته و اینکه نمیدونم باید ادامه بدم یا قیدشو بزنم خیلی دوست دارم همسرم هم قد و قواره خودم باشه.تو رو خدا راهنماییم کنید نمیدونم چیکار کنم دلمم نمیاد دلشو بشکنم هر موقعه به ازدواج و زندگی و باهم بودن فکر میکنم خیلی عذابم میده میگم نکنه تو زندگی رو مخم باشه و عذاب بکشم راهنماییم کنید
سلام سپاس از توضیحات خوبتون
از ۲۰ موردی که فرمودین منو نامزدم فقط درمورد برابری سن اختلاف داریم، اختلاف سنیمون ۱۰ساله ولی از نظر خانواده موقعیت اجتماعی اهداف جذابیت ها علایق اعتقادات و… کاملا باهم تفاهم داریم و درمورد تمام این مسائل باهم صحبت کردیم و به توافق رسیدیم
آیا بخاطر اختلاف سنی باید این رابطه رو تمام کنیم؟! یا میشه ادامه داد
سلام سپاس از توضیحات خوبتون
از ۲۰ موردی که فرمودین منو نامزدم فقط درمورد برابری سن اختلاف داریم، اختلاف سنیمون ۱۲ ساله ولی از نظر خانواده موقعیت اجتماعی اهداف جذابیت ها علایق اعتقادات و… کاملا باهم تفاهم داریم و درمورد تمام این مسائل باهم صحبت کردیم و به توافق رسیدیم
آیا بخاطر اختلاف سنی باید این رابطه رو تمام کنیم؟! یا میشه ادامه داد
سلام،ممنون بابت توضیحات کامل،خیلی کمک میکنه ب تصمیم گیری…من ۲۲سالمه و دانشجوی زبان هستم،و سه ساله که با آقا پسری دوست معمولی هستم و تویک دانشگاهیم، که تازگیا بهم پیشنهاد ازدواج داده، ب نسبت صحبتهای شما ما شباهت های زیادی داریم مثل شغلمون،توانایی ها و علممون که تقریبا تو یک سطح هستیم و علاقه ب ورزش و اینکه تو این چندوقت من ندیدم ک با کس دیگه ای رابطه داشته باشه و یا حتی دخانیات مصرف کنه اما یکسری مشکلات هست اونم اینکه هم سنیم و اینکه هنوز سربازیشو تموم نکرده ،من خاستگار خیلی دارم ک وضع مالی خوبی دارن ولی شناختی ندارم ازشون،تنها شرط پدرمم اینکه خونه داشته باشه و بیمه باشه…اما ایشون بیمه نیست واینکه خونه هم که پدرش میده…و اینکه از رفتارش معلومه ک خیلیم دوستم داره و واقعا درکم میکنه و توی همه چیز من تو اولویت هستم….بعد اینکه الان شرایط نداره ک بخواد رسمیش کنه،بنظر شما من باید چیکار کنم،صبر کنم تا شرایطش اوکی بشه یا نه…چون مطمعن نیستم خانوادم قبولش میکنن یا نه،ب نظر شما تا شرایطش خوب بشه من باهاش صحبت کنم یا قطع رابطه کنم ک بیشتر وابسته نشه؟؟!!…..میشه راهنماییم کنید
سلام، بنده ی خواستگار دارم که از لحاظ قیافه به هم نماییم روستایی هستن اما شاغل و با شخصیت چند مدته میان و ميرن، چند مدت پبش پیامهایی توهین آمیز از طرف ناشناسی داشتم، که گمان کردم به علت نه گفتن بوده، الان مجدد بعد دوسال اومده و خواستگاری کرده؟ خواستگار مناسبی دارم، ولی شغلشون آزاده نميدونم چیکار کنم؟
سلام ممنونم از مطالب کاربردی که ارائه کردید.
من با دختری آشنا شدم که تقریبا از بیست مورد بالا حدودا هجده تاشو باهم تفاهم داریم و از همه لحاظ مالی کاری خانوادگی زیبایی به هم میایم و هم دیگه رو هم خیلی دوست داریم فقط یه موضوعی که هست این خانم قبلا یک بار نامزد داشته وهفت ماه هم عقد بودن با هم جدای از اینکه چرا طلاق گرفته (چون میدونم همه چیو) گاهی گذشتش یادم میاد و در واقع مسائل جنسی که احتمالا داشته البته من هم که تا حالا ازدواج نکردم هم روابطی داشتم اما خب کسی نمیدونه به خودشم نگفتم. از همه نظر مورد پسند من هست همه نظر فقط اینکه گاهی این فکر اذیتم میکنه و دودل میشم ضمنا ازدواجش اجباری بوده و هیچ علاقه ای نداشته به طرفش و خیلی زود هم جدا شده الان موندم چیکار کنم لطفا شما استاد بزرگوار و دوستان راهنمایی کنید.
سلام
بنده تمام مطالب و کامنتا رو خوندم،مطالب خوب و مفیدی بود
در مورد رابطمون بگم، به دختر خانمی که 1سال از خودم کوچتره علاقه مند شدم خودم28 اون27 خیلی همو دوس داریم،مدرک دوتانون لیسانس و هردو شاغل،تو چندتا مورد اختلاف داریم،
1.ما روستا زندگی میکنیم اونا شهر
2.عاشق تجملات هستن ولی من اولویت نگر
3.خانواده ها با هم نمیخونن به لحاظ اداب و رسوم عروسی
4.رابطه نامحسوسی با نامزد سابق دارن ولی انکار میکنه در صورتی ک من کاملا مطمئنم ضمن اینکه منو حین رابطه با اون انتخاب کرد
5.ایشون به لحاظ زیبایی از من خیلی بهترن
6.پوشش اون مورد قبول بنده نیست
جالبه که در مورد تمام موارد فوق صحبت کردیم و قبول کرده که هر چی من بخوام از طرفی یه دختریه کاملا فهمیده و دنیا دیده،از تفاوتها بهش گفتم جواب داد خودم تفاوتها رو میبینم کور ک نیستم.
ولی با تمام اینا من ته دلم خالیه ک نکنه یه جایی تو زندگی مثلا بعد دو سه سال کم بیاره و خسته بشه نتونه ادامه بده،همچنین دوبار خواستگاری رفتم که پدرشون بنابه دلایل مادی گرایانه مخالفه
به توافق رسیدیم ک صبر کنیم تا یکم اوضاع بهتر بشه دوباره سعی کنیم به هم برسیم
بنظر شما اولا ازدواج ما می تونه موفق باشه یا نه؟دوما با این اوصافی ک عرض کردم صبر کردن میتونه نتیجه بخش باشه یا نه؟
لطفا راهنماییم کنید ممنون
شما خودتون رابطه جنسی داشتید؟ بعد از اینکه طرف مقابلتون تو ازدواج رابطه جنسی داشته که رسمی هم بوده . توی از دواج بوده و هیچ چیز بدی نبوده . اما شما در حالت عادی رابطه داشتید ! بعد از رابطه جنسی شخص مقابل ناراحت می شید ؟ فک نمی کنید که خیلی بی رحمانه دارید طرف مقابلتونو قضاوت می کنید؟ اون اگه رابطه داشته در چارچوب ازداوج بوده ! و شما هم همین رابطه رو داشتید بعد برای اون که تو چار چوب ازدواج بوده اشکال داشته؟ برای شما نه ؟
سلام استاد ممنون از راهنمایی های که در اختیار ما گذاشتید ولی راستش را بخواهید من اصلا با این حرف ها گیج وگیج تر شدم مانده ام چی غلط است وچی درست واقعا میگم موندم بعضی از آدم ها چطور با یک ازدواج عاشقانه وبعضی ها چطور با یک ازدواج عاقلانه میرن جلو شاید هم آدم های بی باکی هستند شاید من یک آدم ترسو هستم راستش من یک دختر بیست ویک ساله هستم که خواستگار هم زیاد دارم ولی بین این خواستگار ها ماندم بعضی هاشون یه خصلت هایی دارند وبعضی هاشون یه خصلتی ندارند می دانید کلا هر کدومشون یه خوبی هایی دارند یه بدی هایی به قول خودم هر کدومشون یه پاشون میلنگه ، راستش خانواده خودم هم یه جورایی تو ازدواج هاشون شکست خوردن،از پدر ومادرم گرفته که تا الانم مشکل دارند و خواهر وبرادم که در ازدواج اولشون به شکست بر خوردن و خلاصه من موندم و یه طرف بد بینی به آدم ها وازدواج ویه طرف خواستگار هایی که به نظر خودم مناسب من نیستند واز یک طرف دیگر مدام مادرم میگه روز با روز سنت بالا میرود و زودتر ازدواج کن خواهش میکنم من رادر این زمینه راهنمایی کنید” خواهشمند هستم “
اول اینکه یه کاغذ بردار از ته دلت و ذهنت فک کن که معیارات برای ازدواج چیا هستن ! پول ! زیبایی ! اخلاق ! یا هر چیزه دیگه ! عشق ! محبت ! حمایت ! و… یا هر چیزی که فک می کنی معیارت هست بنویس . می تونی یه درصدی هم جلوشون بزاری . بعد تمام اشخاصی که ذهنت رو مشغول کردن اونارو هم بنویس . ویژگی های خوب و بد شون رو . بعدش با معیار های خودت مقایسه کن . در جواب مادر گرامی تون که می گن زود زود ازداوج کن شاید دلیل شکست های ازدواح در خانواده همین زود ازدواج کردنهاست . اصلا ازدواج یه امری هست که خود فرد باید به این نتیجه برسه که وقت مسولیت قبول کردن و تعهد و عشق هست .. ازدواج بچه بازی یا یه چیزی نیست که بشه گفت دلم الان می خوادش . فردا نه .. باید بهش برسیم که الان می خوایم یکی باشه به هر دلیلی . تنهایی . عشق یا هر چیزه دیگه که در هر فردی متفاوت هستش . اگر فکر می کنید یا به نتیجه نرسیدید صبر کنید برای سن شما زود هم هست . تحت هیچ شرایطی با حرف دیگران یا به زور ازدواج نکنید ببنید که خودتون چی می خواید از زندگی از طرف مقابل و اگه واقعا کسی رو نمی خواید بعد از مدت زمانی که برای شناخت هم دیگه انتخاب کردید خیلی روک راست بهش بگید نه. به قول گفتنی یه تلخی با پایان بهتر از یه تلخی بی پایانه.
سلام من دختری۲۸ ساله هستم
سه سال است با آقایی آشنا شدم و همدیگر را خیلی دوست داریم
اون برا اثبات دوست داشتنش هرکاری کرده
و خودمان با هم هدف و هم فکریم
اما از لحاظ خانوادگی و مذهبی بودن خانواده و فرهنگی باهم متفاوتیم
یکی خانواده خیلی مذهبی و شهری و فرهنگ دیگه!
یکی خانواده غیر مذهبی و روستایی و فرهنگ دیگه!
۹ سال باهم اختلاف داریم
چه کنم
صبور باشید و برای رسیدن به هم تلاش کنید و ایمان داشته باشید . اداب و رسوم ازدواج هر دو شهر و روستا را رعایت کنید حتما . عشق تفاوت فرهنگی نمیشناسه و مشکلات رو حل میکنه
سلام . خسته نباشید.سوالی داشتم میخواستم راهنماییم کنید: بنده چند مدتی هست از یه دختر خانمی خوشم اومده در بیشتر موارد توصیه شده اشتراک داریم فقط تنها موردی که اختلاف داریم مسئله اشتغال ایشونه. خودم شاغلم و مایلم که ایشون هم اشتغال داشته باشن تا از لحاظ مالی مشکلی برامون پیش نیاد و زندگی موفقتری داشته باشیم ولی ایشون مایل نیستن شاغل باشند و میگن که با درآمد من مشکلی ندارن و میشه زندگی رو چرخوند ولی من نظرم اینکه ایشون هم کار کنند تا زندگی روبه جلو داشته باشیم.و این مسئله برام خیلی مهمه ولی تو بقیه موارد اتفاق نظر داریم و ایشون خیلی خوبن. میشه راهنماییم کنید که چه میشه کرد یا ایشون متقاعد بشه یا اگر نه بعدها این مسئله تو زندگی تاثیرگذار هست؟باتشکر.
خوب شخص مقابل شما دوست نداره کار کنه . اگر فقط همین یه مورد هست ! که با هم اختلاف دارید ! . شما چرا اسرار می کنید ایشون هم پای شما کار کنه؟ خود شما دوست دارید . در یک موضوع که از اون زیاد خوشتون نمی یاد تحت فشارتون بزارن که اون کارو حتما باید انجام بدید ؟ قطعا نه! شما می خواید زندگی رو به جلو داشته باشید خوب تلاش خودتونو بیشتر کنید ! در ضمن اگه درامد نسبتا خوبی هم دارید . نیاز نیست که خودتونو برای در امد مالی بیشتر تلاش کنید ! کمی از زندگی با همان چیزایی که دارید لذت ببرید . امید وارم همیشه در زندگی تون به اهدافتون برسید و ارامش داشته باشید که مهم ترین اصل ارامش و سلامتی هست . کار زیاد خوب نیست بی کار بودنم خوب نیست . موفق باشید .
سلام و عرض ادب
بنده در رابطه ای قرار دارم که بخاطر توقعات طرف مقابلم سوال برام ایجاد شده
سوالم اینه که ارتباط دختر و پسر تا قبل از اینکه بخوان همدیگه رو انتخاب کنن تا چه اندازه اشکال نداره؟
خب بستگی به چیزای هست که طرف مقابل شما از شما می خواد . اگر فکر می کنید نامقول هستش قبول نکنید . ارتباط دختر پسر برای اینکه حرف بزنن بهتره که یه شخص از خانواده خبر دار باشه . مادر بهترین گزینه هست . وی ای برادر و خواهر بزرگ تر اما مادر بهترین گزینه هست . حالا به هر نحوه ی خودتون شروع کردید و افراد خانواده در اطلاع نیستن . در جاهای تفریحی که رفتا امد هست قرار ملاقات بزارید . و خودتون برگردید به خونه تا طرف رو نشناختید اعتماد نکنید چه دختر . چه پسر. 6 ماه تا 1 سال می تونید از اهداف و طرز فکر هم دیگه اطلاع پیدا کنید ( البته اگه شخص مقابل شما فیلم بازی نکنه ) کمی در مورد زبان بدن اطلاعت جمع کنید و موقع مکالمه یا رفتار ادما مخصوصا شخص مقابلتون توجه کنید . ( زبان بدن تو ارتباط خیلی کمک کننده هست ) امید وارم که همییشه شاد باشید و سلامت. در ضمن یادتون باشه دوست داشتن همیشه باید دو طرفه باشه اگه در خواست نا مقولی داره شما هم یه چند تا خواسته داشته باشید که اجابتش سخته براش ولی می تونه .. ببنید انجام میده یا نه!! الکی برای کسی خودتونو به اب اتیش نزنید که بعدش بفهمید یه طرفه بوده و اسیب ببنید . هر یه گامی که طرف مقابل برداشت شما هم 1 گام بردارید نه بیشتر . اگه عقب نشینی کرد شما هم عقب نشینی کنید. موفق باشید .
سلام و خسته نباشید
دختری 23 ساله هستم
خواستگار دارم
که یکیشون خیلی پیله شده
یکم مذهبی هستن و دوس داره چادر سرم کنم
البته من مشکلی ندارم و گاهی اوقات هم برای تنوع سرم میکنم
ولی میترسم بعد توی زندگی محدود بشم و حرف، حرفه خودش باشه
قدرت تصمیم گیری ندارم
لطفا راهنمایی کنید ممنونم
خوب شما برای تنوع سرتون می کنید شاید اون دوست داره همیشگی باشه . بیشتر با هم اشنا شید ببنید به هم می خورید یا نه ! از افکارش با خبر شدی . جلوش موزیک پخش کنید ببین رفتارش چطوریه ! یا کارای که دوست دارید رو انجام بدید . ببنید رفتارش با شما چطوریه ! البته ازدواج کمی محدودیت ها همراه با خودش میاره نسبت به افراد فرق می کنه ! مثلا یکی خودش دوست اجتماعی زیادی داره مشکلی هم نداره که همسرش اینطوری باشه . یا خودش اینستا داره وی کلی عکس اونجا داره و مشکلی هم نداره با همسرش و بر عکس اش هم هست . بهترین راه برای شما به نظر من شناخت بیشتر خود شخص . و خانواده اش هست . برای ازدواج هم عجله نکنید . همیشه با عقل . اطمینان گام به گام جلو برید . یهویی با کله نپرید تو… بعد ببنید که اون چیزی که فک می کردید نیست . موفق باشید و پیروز . عاقلانه تصمیم بگیرید .فکر کنید . بیشتر بشناسید . تصمیم بگیرید . اگه می بینید زود هست و شخص مورد نظر شما نیست . نترسید از اینکه ممکنه کسی نیاد . ادم ها و فرصت ها مثل اتوبوس می مونن میان در زندگی ما و میرن . اصل زندگی کردن ما انسان ها اینکه تمام کارهای که می کنیم برای اینه که به ارامش برسیم .. اگه قرار ارامش ذهنی و روحی , سلامتی جسمی به خطر بیوفته دیگه اون کار هر چیزی که می خواد باشه ارزش نداره حتی اگه ازدواح باشه . شاید باشید و سلامت .
سلام میزان و ارزش دوست داشتن خودت رو بسنج . پیله شدن معیار یک انتخواب درست نیست اگه با چادر مشکلی نداری ترس هم به دلت راه نده چون باعث محدودیتت میشه . اگر هم مشکل داری نترس مطرح کن . معیار های ازدواجت رو بررسی کن . عشق واقعی تمام ترس ها و مشکلات رو از میان بر میداره . مذهب محدودیت نمیاره . شناخت خیلی مهمه و همیشه صبور باش
سلام امیدوارم حالتون عالی باشه من میخواستم بپرسم که اگر خانوم دو سال از اقا بزرگتر باشه مشکلی به وجود میاره؟ اصن اینکه خانوم بزرگ تر باشه مشکلی داره؟!
ممنون میشم کمک کنید
سلام من قسد ازدواج بایک دختر که تمام ویژگی هایی که گفتید رو داره کاملا تفاهم داریم خوشگله اونهم منو دوست داره و به شدت به هم میخوریم اما من یک حسی بهم میگه که ممکنه بهش خیانت کنم خودم خیلی دوستش دارم اما این حس باعث میشه که هی دست پس بکشم و سعی کنم خودمو از فکرش بکشم بیرون اما باز هرچی نگا میکنم تمام چیزایی که لازمه رو داره و با اینکه خیلی هم دوسش دارم به این خاطر که ممکنه بهش بعد ازدواج خیانت کنم همش دو دلی میکنم و …. این مشکل خیلی داره اذیتم میکنه لطفا کمکم کنید.
سلام
خیانت نکن خب!
این دیگه راهنمایی خواستن داره؟
سلام دوستان . من پسری هستم 29 ساله . توی زندگیم تا الان سعی کردم سالم زندگی کنم. البته نه اینکه بی اطلاع باشم یا مدرن نباشم نه . اما یه چارچوبی برای خودم داشتم همیشه . در اصل می خواستم ببینم شما اگر در حال فعلی من بودید چطوری تصمیم می گرفتید . بنده چند کیس خود توی زندگیم هست که می دونم دوسم دارن . با همشون هم بیرون رفتم حالا چه اکیپ بوده یا 2تای . اما در حد دوست اجتماعی و رفت امد ها مونم همیشگی نبوده . اما می دونم که این نفر نسبت به ر فتارشون . حرکاتشون و حرفاشون . از من خوشون میاد . حالا یه تعداد شون بیشتر پی گیر بودن اما من زیاد بهشون توجه نکردم . نه که بگم خوشم نیموده یا خودمو گرفتم نه . بخاطر شرایط مالی و خانوادگی که دارم سعی کردم به کسی نزدیک نشم که دل بدم دل بگیرم و بعدش مانع های زیادی باشه جلومون بهم نرسیم . و یه جورای دل شکستنی اتفاق بیوفته و… اما الان بعد چند سال که می گذره حس کردم که می خوام یکی باشه با تمام مشکلاتی که دارم و هست . اما نمی دونم به کدومشون پشنهاد بدم . از اینکه قبول می کنن مطمن هستم . ولی از اینکه با شرایطم کنار میان یا نه . نمی دونم . و اینکه کدومشو ن می تونن بهتر صبر کنن تا اوضاع بهتر شه و خودشون و خانوادشون با شرایطم کنار میان. و بعد از خواندن مطالب این سایت می دونم که مدت زمانی طول می کشه برای شناخت . اما خوب نمی دونم از این چند نفر به کدوم پیشنهاد بدم !!!! که بعد وقتی می خوایم برای شناختن ارزشش رو داشته باشه و کمترین اشتباه رو داشته باشه ! اگه شما جای من بودید چیکار می کردید ؟ از اینجور ادما نیستم که بخوام تو یک زمان با چند نفر باشم تست کنم ! می خوام با یه نفر شروغ کنم! و ممکنه فقط 1 انتخاب داشته باشید ! شما بودید چیکا می کردید فک کنید 5 یا 6 نفر هستن. هر کدومشونم به شما جواب + می دن . همشونم ویژگی های خوبو بدی دارن مثل هر ادم دیگه ای ! اگر کسی می تونه بهم کمک کنه یا نظری داره بگه ممنون می شم دوستان . مچکرم . پیروزو سر بلند باشید .
سلام
من دختر۲۱ساله هستم ویکسالی هست یه پسری اومده توزندگیم که نیتشم از اولش ازدواج بود ولی رابطه دوستانه با پدرم داره من اولش راضی نبودم ونزدیک سه ماهه که گفتم باشه و با خانوادش درجریان گذاشته وبخاطر یکسری کم شانسیایی که اورد مادر من ناراضی شد و از خانواده خودشم مادرش میگه دختر غریبه نه ولی پدرش حرفی نداره .والانم قرارشده که خانوادش بیان خونه ما و باهم اشنا بشیم ولی گفتم بخاطر کاراش و یه سری بدقولیاش نظر خانواده من برگشته ؛ولی خودش میگه هیچجوره کوتاه نمیاد .ومن الان واقعا بین دوراهی هستم .ودرضمن نظر دیگران خیلی زود روم تاثیر میزاره.و ازوقتی این جریان پیش اومده اصلا آرامش ندارم حتی تو خواب.ممنون میشم راه راحلی بگین یا کمکم کنید.
سلام
من دختر۲۱ساله هستم ویکسالی هست یه پسری اومده توزندگیم که نیتشم از اولش ازدواج بود ولی رابطه دوستانه با پدرم داره من اولش راضی نبودم ونزدیک سه ماهه که گفتم باشه و با خانوادش درجریان گذاشته وبخاطر یکسری کم شانسیایی که اورد مادر من ناراضی شد و از خانواده خودشم مادرش میگه دختر غریبه نه ولی پدرش حرفی نداره .والانم قرارشده که خانوادش بیان خونه ما و باهم اشنا بشیم ولی گفتم بخاطر کاراش و یه سری بدقولیاش نظر خانواده من برگشته ؛ولی خودش میگه هیچجوره کوتاه نمیاد .ومن الان واقعا بین دوراهی هستم .ودرضمن نظر دیگران خیلی زود روم تاثیر میزاره.و ازوقتی این جریان پیش اومده اصلا آرامش ندارم حتی تو خواب.ممنون میشم راه راحلی بگین یا کمکم کنید.ولی وضع مالی خوبی نداره چون هرچی کار کرده خرج کرده فکر زن گرفتن نبوده
اولین کار اینکه خودتو انقدر درگیر مسائل جزئی نکنی . دومین کار اینکه حواست رو منحر ف کنی و یه مدتی به چیزی فکر نکنی . و هیچ وقت فکر نکن که اولین نفری که میاد خواستگاری اخرین نفر هستش . ادم های زیاد هستن وارد زندگی ادم میشن و از ندگی ادم میرن بیرون . سعی که یه مدتی به کار های که علاقه داری رو انچام بدی خودتو سرگرم کنی . بهت پیشنهاد میدم ورزش های مثل . یوگا. مدیتیشن . پیلاتس . توی خونه انجام بدی حرکتاشو می تونی از اینترنت بگیری . اولین گام مهم همیشه برای انتخاب ارامش هستش . دومین کاری که باید کنی به خودت تلقین کنی که حرف های دیگران روت تاثیر نذاره اینجوری هر کسی هر چی گفت باید به همون سمت مایل شی . به خودت بگو که قوی هستی . اعتماد به نفس داری . به خودت بگو خودت باید فکر کنی که چی تصمیم بگیری نه دیگران برات تصمیم بگیرن به خودت بگو حرفهای خودم و کارهای خودم بیشتر از بقیه برام اهمیت داره . . . و هر چیزی که می دونی خودت بهش اضافه کن و روزانه تکرار کن . تاثیر داره خیلی هم تاثیر داره . قدرت تصمیم گیری تو بالا ببر . کتاب بخون . کتاب های روان شناسی رو بخون . کتاب های روابط اجتماعی رو بخون . و تو هر کاری و هر چیزی سعی کن اول اروم باشی که بتونی بهتر تصمیم بگیری . سن 21 سال تازه اول راهی . از زندگیت لذت ببر ما تو این دنیا مهمونیم . از این مهمونیم به طور + و بهینه استفاده کن و لذت ببر . بخند.. هر کاری دوست داری انجام بده البته از نوع + 😀 امید وارم کمکی کرده باشم . گزینه اول . گزینه اخر نیست یادت باشه . اگر زمان می خوای برا تصمیم گرفتن به خودت زمان بده . در ضمن این نکته هم یادت باشه که تو باید با اون شخص زندگی کنی . نه مادرت . نه مادرش و نه پدرانتون . اگه پسری مسولیت پذیری رو یاد نگرفته زیاد نمیشه بهش اعتما کرد ! رکن اصلی ازدواج موفق مسولیت پذیری 2 طرف و تفاهم به معنی درک تفاوتها و مشکلات هم دیگه اونم مشکلات باید کم تر از حسن های خوب باشه . یعنی اخلاق و حسن های یه شخص باید خیلی بیشتر از بدی هاش باید باشه . اگر دوران نامزدی . . روان شناسان اعتقاد دارن که اگر دوران نامزدی . دوستی قبل از ازدواج خیلی خیلی خوب بود و همه چی روال بود .. میشه بعد از ازدواج که همه چی تکراری میشه زندگی متوسطی رو دو طرف تجربه کنن . ولی اگر دوران دوستی یا نامزدی بد بود اصلا توقع اینرو نداشته باشید که بعد از ازدواج معجزه شه . موفق پاینده باشید امید وارم تونسته باشم کمکی کرده باشم .
سلام خودت رو دوست داشته باش وبه خودت و خواسته هات احترام بزار . فقط به خودت فکرکن به انتخوابت و به دوست داشنت یقین پیدا کن . چه افراد از تو و انتخوابت حمایت و تعریف کنند چه انتقاد و بد گویی تو به خودت نگیر . اگر به دنبال ارامش هستی هیچ چیز رو به خودت نگیر تصورات غلط نکن .کاری که میدونی درسته رو انجام بده و برای خواستت تلاش کن دلایل بد قولی ها و کارهای طرفت رو از خودش بپرس و بسنج . نگران مسایل مادی و مالی نباش . اگر در خانه ای خوشبختی و عشق و دوست داشتن وجود داشته باشه مسائل مالی قطعا حل میشه
سلام من حدود ۶ ماه هست که با کسی در محل کارم آشنا شدم که به شدت به من علاقه مند هست و من هم دوستش دارم باهم شباهت هایی داریم از نظر شخصیتیو رفتاری همدیگ رو خیلی خوب میتونیم آروم کنیم و در مورد مسائلی که پیش میاد با هم صحبت میکنیم و در آخر تصمیم درست رو میگیریم درواقع همفکری و مشورت میکنیم باهم .شرایط شغلی و استقلال مالی و شخصیتی من رو کاملا درک میکنه و همراه من هست و به علایق من کاملا احترام میزاره اما ما یه مقدار باهم تفاوت فرهنگی داریم ایشون از یک خانواده شریف و ساده و ترک زبان هستن و ما فارس زبان هستیم پدرم با ازدواج ما موافق هست اما برادرهام به شدت مخالفن و میگه ما از نظر خانوادگی متفاوتیم و گاهی ام به خانواده اشون توهین میکنه و به من اصرار میکنن که تو با انتخابت بعدا پشیمون میشی و ته دل من رو خالی میکنن نمیدونم چی کار کنم از یه طرف میترسم شخص مورد علاقم رو از دست بدم و از طرفی میترسم حرف برادرام درست باشه مشاوره ام رفتیم و نظر مشاوره به ما مثبت بوده لطفا کمکم کنید چه طور با این تردید و دل نگرانی کنار بیام و بتونم تصمیم درست رو بگیرم؟؟
سلام تنها کسانی به اهداف و خواستشون میرسن که به اون ایمان داشته باشن . ایمان نگرانی رو از بین میبره . اگر واقعا انتخواب درستی کردی از علاقه ات دست نکش . برای رسیدن بهش تلاش کن . عشق و علاقه و تلاش تو باعث میشه باور برادرات عوض بشه . ترس نشونه نداشتن اطمینان به انتخوابه . از برادرات دلیل مخالفتشون رو بپرس و بسنج . دلایل مادی و ظاهری قابل حل هستند . البته که قدرت عشق همه ی مشکلات را حل میکنه
سلام من خواستگارزیاد داشتم الانم دارم ولی خانوادم به یکی قول داده بودن بدون اینکه من اونو دیده باشم دو سالی هست میاد خ ،عید با خانوادم قراره ازدواج میزارن منم گفتم باید ببینمش خلاصه اون تلفن زد با تلفن حرف زد وچندباری هم اس میداد تا اینکه اومد و دیدیم نظر خانوادم عوض شدگفتن نه ولی من چون تلفنی باش حرف زده بودم گفتم قبولش دارم تا اینکه خانواده جواب منفی دادن و منم مدتی از این ماجرا چون با ابروی مردم بازی کردن وجدانم ناراحت شد دوبا ه خانوادم گفتن با این ناراحتی من هی بزار بیاد منم خودم پیش دستی کردم و به پسره اس دادم الانم سه ماهی اس میدیدم و دوسشم دارم ولی میترسم ازدواج کنم
سلام. خوب بود استفاده کردم…ولی چقدر درباره ی ایرانیها بدی شنیده !!!تحقیق درکنار علم لازمه.
سلام چند وقت پیش آقایی اومدن خونه ما که برای یه کار اداری بود بعد مادرم اومدن داخل اتاق و گفتن که آقاهه میگه دختران به من میدی و به من گفت بیا بیرون بعد آقاهه خودش عین اینو بهم گفت میای پیش من زندگی کنی البته این آقا خودشون نظامی هستن و آدم مومن و انقلابی ولی گفتن من از مذهبی خشک خوشم نمیاد پسرشون رو ندیدم ولی تقریبا 25/26سالشونه و استخدام هستن و دکترا دارن منم تازه ترم سومم و 19سالمه نمیدونم چی کار کنم حالا فعلا که در حد حرفه تا احتمالا دعوتمون کنن خونشون که پسر دختر هم دیگه رو ببینیم.
چی کار کنم ب نظرتون منم خودم یه آدم مذهبی هستم ولی نه افراطی و خشک به نظرم الان زوده برای عقد و ازدواجم چی کار کنم؟؟؟از یکی از اقواممون که پسره پیشش کار میکنه میگه آدم با شخصیته حالا نمیدونم اصلا جدین یا؟؟؟؟
من هفته ديگه ميخوام نامزد كنم همسرم ميگه مهريه كمتر باشه تو اين شرايط اما خانواده من فقط در صورتي كه حق طلاق به من بده قبول ميكنن،چجوري اين موضوع مطرح كنم كه بپذيره؟
این که میگید حتما اختلاف سنی باید بین ۵ تا ۷ سال باشه اصلا نمیتونه قانون کلی باشه خیلی ها کمتر یا بیشتر از اینن ولی زندگی خوبی دارن.چه اشکالی اگه دو تفر کاملا با هم اکی باشن حتی اختلاف سنیشون ده سال باشه.به نظرم این نگاه خیلی بسته است و اصلا نمیشه انقدر کلی حرف زد.
سلام من یه خاستگار دارم ۱۶سال اختلاف سنی داریم خودمم هجده سال دارم و همدیگرو دوست داریم و اینکه فامیل هستیم میشه راجب ازدواجمون یکم کمکم کنید
سلام
من ۲۱ سالمه دانشجوی کارشناسی ام ، یه آقایی هستش که ۱۴ سال ازم بزرگتر هستن و مدرک ارشد دارن و استخدام شرکت دولتی یعنی از لحاظ مالی مشکلی ندارن. ولی اینکه من اصلا نمیتونم باهاشون گرم بگیرم نمیدونم چرا و اصلا به دلم نمیشینه البته پسر بدی نیست از لحاظ ظاهر و خانواده هم خوبن
میشه کمک کنین
سلام وقتتون بخیر
صحبت های آقای دکتر خیلی عالی بودند. با تشکر از ادمین. راستش من دختری 21 ساله هستم دانشجوی تغذیه هستم . تا این سن دو سه مورد خاستگار جدی داشتم که یک مورد پسری بود که مدتی رابطه داشتیم و به من علاقه داشت اما خب با توجه به معیارهایی که از نظر فرهنگی و… مطالعه کردم تفاوت داشتیم و یکی از مشکلات ایشون این بود که اعتیاد به مصرف الکل داشتند در حدی که برای ترک به کمپ مراجعه کرده بودند. الان 4 ماه از اون ماجرا می گذره و من هنوز درگیر اون آقا هستم. مادرشون اومدن خاستگاری و مشتاقانه رفتار کردند خانواده ی من مخالفت کردند و البته من خودم خیلی دو دل بودم نسبت به اینکه الان ازدواج کنم یا نه . من به شدت نگران این هستم که سنم بالا بره و ازدواج نکرده باشم به شدت از این موضوع می ترسم چون خیلی تا به حال خاستگار نداشتم واقعا نگرانم در حدی که گاها باعث اختلال توی زندگیم شده. با اینکه کار و ادامه تحصیل برام اهمیت داره اما منافاتی در این ها با ازدواج نمی بینم و به موازاتش دوس دارم ازدواج هم بکنم. چی کار کنم یکم از این افکار رها بشم. هر کدوم از دوستانم که ازدواج می کنند غم عجیبی من رو فرا می گیره
من نظراتو که خوندم واقعنننن شکه شدم..احیانا کسی راجب عشق چیزی میدونه؟؟؟ وقتی شخصیت و وجود یه آدم براتون جذاب و دوست داشتنی باشه قد و قواره چه اهمیتی داره؟؟؟ یا حتی سن و سال؟؟ خیلی برام عجیبه که خیلیا به خاطر اختلاف قد میخوان از کسی که ادعا میکنن دوسش دارن جدا شن..واقعن احماقنس??
سلام من۲۰سالمه خانواده ام مذهبی هستن و خواستگاری منزل ما امدن که ایشونم هم خودشون وهم خانوادشون مذهبین تفاوت سنی ما ده سال هست ولی نه ایشون مشکلی با این قضیه دارن نه ما چون همه معتقدن من بیشتر از سنم میدونم بخاطر مطالعه ی زیادم واینا ولی مشکل اینجاست که مادر ایشون زنگ زدن و به مادر من گفتن که با یه جلسه اشنایی نمیشه دو نفر همو شناخت وبه دو الی سه جلسه وبیشتر نیاز هست مادرایشون گفتن که چون پسرشون نظامیه سرش شلوغه و ممکنه طول بکشه تا جلسه ی دوم شکل بگیره الان یک هفته داره از جلسه ی اول میگذره و هیچ تماسی از مادرشون نشده مبنی بر اینکه جلسه ی دوم شکل بگیره و خانواده ی من وخودم حس میکنم مادرشون با این حرف ما رو پیچوندن میشه راهنماییم کنید این طول کشیدن طبیعیه یانه؟
معیارهای ازدواج بسیار مهم هستند مرسی از مطلب خوبتون
سلام
من با پسری که 9 سال ازم بزرگ تره چند ماهه که رابطه دارم و از خیلی جهات تفاهم داریم
تنها مشکل بزرگ ما اینه که بعد ز ازدواج تا چند سال نمیتونیم کنار هم زندگی کنیم چون محل کارمون متفاوته
بنظرتون باید چیکار کنم؟!
سلام حدود سه ماه پیش از طریق معرف با آقایی آشنا شدم که برام جذاب بود و ازش خوشم اومد قصدمون هم ازدواج بود توی برخورد اول خیلی عالی پیش رفتیم و بعد از اون به خاطر مسافت بین شهر ها تلفنی صحبت کردیم ، ایشون به من گفت تنها دغدغه ش دوری من از خونوادمه ، اما برای من دوری اونقدر ها مهم نبود چون ما در رفت و آمد هستیم و بهشون گفتم ، ساعات کاری زیادی داشتن و بیشتر شبانه روز بیرون بودن به علاوه مسیر خونه تا سرکار هم از جنوب تهران تا شمال بود ، خواسته من این بود که یا ساعت کاری رو کم کنن یا نزدیک محل کارشون خونه بخرن یا اجاره کنن تا بیشتر کنار هم باشیم ، میدونستم از عهده خونه خریدن یا رهن کردن برمیان چون دو تا خونه داشتن ، بعد از گفتن خواستم تلفنتشون کم تر شد و دیگه خبری از ایشون نشد، تصمیم گرفتم با خانواده به تهران برم و یک بار دیگه حضوری هم دیگرو ببینیم تو ی تلفناشون مرتب میپرسیدن نمیاید تهران ؟! بهشون از چند روز قبل هم اطلاع دادم ، اما انگار به اجبار یه روز اونم اخر وقت برا من وقت گذاشتن تا با هم حرف بزنیم ، با این که میدونستن من اومدم تهران تا بیشتر با هم صحبت کنیم ولی دیگه زمانشون رو برای من نذاشتن، تا اینکه دو روز بعد تماس گرفتن و گفتم من از عهده این خواسته به حق شما برنمیام و بهتره شما نیاید تهران و دختر نمیشه از خونواده جدا کرد و … با اینکه من تهران بزرگ شدم و چند سالیه اومدیم شهرستان و با تهران مشکلی نداشتم ، ایشون به جای هردومون تصمیم گرفتن ! الان سه ماه میگذره چند تا خواستگار داشتم ولی هیچ کدوم به دلم نشستن همش با ایشون مقایسه میکنم با این که ایراد هایی داشتن ولی نمیدونم چرا از فکر ش بیرون نمیام ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام خسته نباشید
من و پسر عموم عاشق هم بودیم و بعد از دوسال بهم رسیدیم دوران نامزدیمون دوسال طول کشید و چون نامزدم خیلی بد اخلاق بود از هم جدا شدیم
الان ۹ماهه که از هم جدا شدیم ولی هنوز هم دیگه رو دوست داریم و میخواستیم دوباره برگردیم،این وسط بین دو خانواده درگیری پیش اومده و هردو خانواده مخالفت میکنن
مادر و خواهر نامزدم خیلی دخالت میکنن و با وجود اصرار های نامزدم اصلا اجازه نمیدن که دوباره آشتی کنیم و مادرش میگه که من باید برم ازش عذر خواهی کنم خانواده منم اجازه نمیدن که من این کار رو بکنم چون واقعا خانواده عموم آدمای نرمالی نیستن و بعدا برا مشکل پیش میاد
آخه یکبار جمع شدیم که آشتی کنیم مادرش اعصابش خورد شد و گفت من تو رو نمیخوام
نامزدم این وسط کم اورد و رفت ولی الان که فهمیده خواستگار دارم برگشته خیلی حالش بده میگه صبر داشته باش
منطقی بخوام فکر کنم نباید برگردم ولی واقعا پسر عموم رو دوست دارم نمیتونم بهش فکر نکنم
الان پسر داییم اومده خواستگاریم با وجود مخالفت شدید من خانواده داییم کوتاه نیومدن و چون پسر داییم از همه لحاظ پسر خوبیه فقط قدش کوتاه هست خانوادم اصرار دارن قبول کنم ،منم چون دیگه ناامید شدم که به پسر عموم نمیرسم گفتم من هیچ حسی به پسر داییم ندارم و دوستش ندارم حالا خودتون هر تصمیمی میخواید بگیرید اونام جواب مثبت دادن
الان خیلی پشیمونم همش بیاد نامزدم گریه میکنم همش آرزو میکنم به نامزد سابقم برسم
نمیدونم چیکار باید بکنم دلم برا پسر داییم میسوزه اون بیچاره چه گناهی داره که باید با کسی زندگی کنه که دوسش نداره
میشه راهنماییم کنید؟؟
آقای دکتر نگفتن که اختلاف سنی باید 5 تا 7 سال باشه….ایشون گفتن که حداکثر اختلاف سنی 5 تا 7 سال باشه….یعنی شما میتونین با هر کسی که همسن شماست یا مثلا 7 سال از شما بررگتر یا کوچکتره ازدواج کنین و این اختلاف بیشتر از 7 نباشه
من یه دختر بیستو چهار ساله ام با پسری اشنا شدم ک دو سال از خودم بزرگترن و فامیل هستند بی نهایت پسر مهربان و از نظر اخلاقی بجز دو مورد ک میدونم قبلا اعتیاد داشتند اما میگن الان ترک کردن و جز این اخلاق اینکه یکم روی پدر من وکاراشون حساسن چون فک میکنن پدر من ادم با سیاستیه و حتی ی مرتبه سعی کردن پدرمو جلوی من تخریب کنند .بااین وجود از نظرات دیگه خ با هم مچ بودیم .خواستگاری ک کردن خونوادم ب خاطر خونوادشون ک اونا هم یسری اخلاقای حرف ببر بیار بودن داشتن و یکم بی احترامی میکردن و شتاختی ک داشتن جواب خونوادم منفی بود میخوام بدونم این تصمیم درسته؟من حقیقتش خودم ب این پسر خ علاقه داشتم و از نظر روحی خ به هم نزدیک بودیم و همش حس میکنم دیگه نمیتونم کسیو انقد ب خودم نزدیک و شبیه پیدا کنم
سلام من ی دختره 20 ساله هستم ک حدود 17سالگی با پسری ک یک سال از خودم کوچیک تر بود رابطه عاشقی داشتم ب مدت چندسال اما بعد از مدتی جدا شدیم الان دوباره با خانواده جلو اومده خانوادم ک شناخت خاصی ازش ندارن ولی درظاهر و با تحقیق پسندکردن تحصیلاتش ازم کمتره و چون سنش کمتره میترسم قبولش کنم که هدف های زندگیمون هم تاحدودی جداس و من حس قبل رو ندارم ب خاطر این اختلاف میترسم بعدا مشکلی پیش بیاد ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام ممنون بابت اطلاعات مفیدتون
من یه خواستگاری دارم که میشه گفت از هر نظر خوب و متناسب هم با خودم وهم با خانودم هستش و تنها مشکلی که وجود داره فاصله سنی هست که ۱۱ ساله من خودم ۲۴ سال دارم. نمیدونم این واقعا میتونه مشکل ساز باشه در اینده یا نه؟!
تنها موردی که موندم در تصمیم گیری همین سن هست بقیه موارد اوکی هست و اینکه قیافشم سن خودش رو نشون میده
ممنون میشم راهنماییم کنین
با سلام، من برای درسم اومدم اینجا برا تحقیق، و حقیقتا آنچنان غرق این مطالب شدم که فقط از حرف به حرفش لذت بردم، واقعا دونه دونه نکات مهمی بود و من خیلی خوشحالم که این گنجینه رو دیدم، خیلی خیلی ممنون ازتون
من ۲ ساله ک با ی اقایی درارتباطم ک جفتمون خانواادها درجریانن و واقا همو از ته دل دوست داریم وضع مالی متوسطی داره بای خونه داره و غریبه هستن و بخاطر شناختی ک نیست پدرم میگه ن من از فامیلای خودمونم ی خواستگار دارم ک خیلی وضع مالی خوبی دارن و بخاطر شناختی ک وجوددارد پدرومادرم همش اصرار دارن ک ب اون فک کنم بااینک منچن بار دیدمشون ظاهروفقط دیدم ک زرهی ب دلم نمیشینه میخواستم ببینم راه درست چیه چیکاربایدکنم من ا چ راهی چ جوری خانوادمو قانع کنم
سلام. بنده 30 ساله هستم خواستگاری 37 ساله دارم که از هر نظر به هم میایم به جز ظاهر. ظاهر ایشون درحد ایجاد کشش و دوست داشتن به دل من نمی شینه حتی گاهی اذیتم می کنه نحوه خندیدنش. باید چیکار کنم؟
سلام من ۴۲ ساله و مجرد هستم با یه آقایی اینترنتی آشنا شدم که از نظر تحصیلات از من پایین تره ولی از نظر اعتقادی مشابه منه خیلی شناخت ندارم ولی شغل و وضع مالی خوبی داره و ۸ سال هم از من کوچکتره .همه جوره به غیر از تحصیلات قبولش دارم ولی اخیرا که باهاش صحبت کردم به من گفت که سر کار هست ولی صدای یه بچه شنیدم و خیلی ذهنم مشغول شده نمیدونم مهمونی بود یا چیز دیگه . خیلی به من ابراز علاقه میکنه و مصر هست بیاد خواستگاری و با خونوادم صحبت کنه. من چه طور میتونم بهش اعتماد کنم و چه طوری مطمئن بشم که همه حرفاش صادقانه س ؟
سلام خسته نباشید
من متولد 75 هستم و خواستگارم متولد 62
از خانواده و اخلاق شغلش راضی ام
اما اختلاف سن مون و اختلاف قدمون زیاده
نمیدونم چه تصمیمی بگیرم
تو یه شرایطی هستم که فک می کنم ازدواج بهترین راه حله برام
نمیدونم چیکار کنم
سلام من دختری ۲۳ ساله هستم خواستگار۲۹ ساله دارم ،تقریبا همه معیار های ذکر شده باهم مطابقت دارن فقط از نظر میزان تحصیل باهم تفاوت داریم من لیسانس هستم و ایشون دیپلم هستن ، می خواستم ببینم مشکلات و مسائلی که ممکن از این بابت ایجاد بشه تا چه میزان تاثیر منفی می تونه بزاره؟
سلام. من با پسری آشنا شدم که خانواده ی به شدت مذهبی داره . ولی خودش کمتر مذهبیه و اصلا رو دین تعصب نداره .
من خانواده ای کاملا غیرمذهبی دارم که اصلا با اونها همخونی ندارن
ولی ما خیلی همو دوست داریم….
اکثر موارد رو با هم داشتیم . و چند موردی رو هم نداشتیم.
ما میدونیم خانوادش منو اصلا قبول نمیکنن
خواستگاری هاشون با چادر گل گلی برگزار میشه
و من اینطوری نیستم .
خلاصه که منطقی به درد هم نمیخوریم گویا….
ولی احساسی شدیم و نمیتونیم دل بکنیم 😔 و از لحاظ اخلاقی ب شدت خوبیم . همه جوره . جز خانواده و اختلاف مذهبی ….
سلام من دختری 20 ساله و درحال ادامه تحصیل هستم .ما در یک خانواده متوسط و معمولی از نظر مالی و خانواده مذهبی از نظر اعتقادی هستیم و اعتبار خوبی داریم در محل و فامیل .خواهر و برادرم از خودم کوچک تر هستند .من از سنین پایین هم خاستگاران زیادی داشتم.چهره خیلی زیبایی دارم ،ادامه تحصیل برام مهمه،پوشش چادری دارم ،اعتقادات و با ایمان بودن برام خیلی مهمه و…حدود یک ماه میشه که یک خاستگار دارم که هم محل و هم زبان خودمون ولی با استانی جداگانه هستند (ترک هستند ).شرایطشون اینطور هست :25سالشونه،دانشجوی نرم افزار هستند ،نظامی هستند (پلیس یگان امداد)،3سال هست مشغول به کار هستند هنوز استخدام رسمی نیستن ولی پرونده عالی و دستگیری های متعددی داشتن و از و کلی تقدیر از فرمانده کل شدند و به گفته ی خودشون صد در صد استخدام رسمی میشن ،به شغلشون علاقه دارند و اکثرا فامیل هاشون هم در این کار هستند .،از لحاظ مالی منزل دارند (البته طبقه بالای مادرشون تا بعدا که مستقل بشن و از نظر من مشکل نیست )،ماشین ندارند البته قبلا داشتند ولی برای خرید این خونه طبقاتی فروختن ،درامدشون متوسطه ماهی 4/5 که به گفته خودشون با شغل دوم و ترفیع درجه بالا میره .!از لحاظ اخلاقی بسیار خوش اخلاق و شخصیت ارومی دارند و کمی خونسرد هستند .(خانواده و فامیل ازشون رضایت دارند ) از لحاظ پوشش هم مقبول من هستند پوشش ساده دارند مثل خوده من و مشکلی نیست .من با ایشون چند جلسه حضوری و الان هم کلا در ارتباط هستم ایشون با ادامه تحصیل من مشکلی ندارند و شاغل بودن من ایرادی نداره از نظرشون البته الزامی هم نمیدونن (به اختیار خودم هست)از خانواده کم جمعیتی هستند که ایشون هم اولین فرزندی هست که ازدواج میکنن .و اما سوال من این هست که من از نظر شخصیتی کمی تند اخلاق هستم ،همیشه در حال حرکت هستم و از یکنواختی بیزارم ،پیشرفت در زندگیو خیلی دوست دارم ،تنوع رو در همه چی دوست دارم .ایشون از لحاظ چهره معمولی هستند ولی من فقط از لحاظ ظاهر از ایشون برتر هستم البته خودمم دوست نداشتم که همسرم از من چهرش بالاتر باشه اما الان یکم نگرانم میکنه ممکنه بعدا مشکل ساز بشه ؟؟؟؟به نظرتون کارای مهم تر از ازدواج میتونم داشته باشم ؟؟؟؟ با این روند و درامد میشه زندگیه مناسبی داشت ؟؟؟سن من مناسب هست ؟؟(البته این هم بگم که من بلوغ عقلیه کاملی دارم به عقیده دیگران و خودم )..اعتماد کردن خیلی سخته اما ایشون میتونه تکیه گاه مناسبی و همراه خوبی با من باشه ؟(از لحاظ دید و تفکرات باهم تفاهم داریم ).و ایشون با من مشکلی ندارند علاقه مند هستند …و در اخر از ادمین محترم اقایون و خانم ها درخواست دارم که لطفا نظراتشون رو بگن و راهنمایی کنند
فقط فقط کاری کردی که بیشتر دخترها رو به جدایی و طلاق بکشونی همین
سلام من دختری ۱۷ ساله هستم ۷ سال پیش عاشقه یکی از پسر های فامیل شدم اما هنوز نمیدونم که منو دوست داره یا خیر خانواده اش فوق العاده سخت گیرن چه به لحاظ معاشرت و چه به لحاظ غذایی پسره هم بی کاره به فکر زندگی نیست اما خب دوسش دارم
من خیلی در ارتباط با پسران بد اخلاقم اصلا بهشون بها نمیدم به طوری که فقط جواب سلام پسر های فامیل رو میدم و امسال پسرخالم اومد خواستگاریم از هر نظری با هم تفاهم داریم اهل کاره و به فکر زندگی به خاطر من رفت سربازی ولی من هیچ حسی نسبت بهش ندارم از طرفی هم خودم هم پدرم از ازدواج با غریبه مخالفیم و پدرم خیلی از ازدواج با غریبه بدش میاد و قدرت تصمیم گیری اصلا ندارم شب و روزم شده فکر کردن لاغر شدم دست و پام سرد میشه از گفتن بله هم میترسم و خانواده پدرم هم به شدت با این ازدواج مخالفن ولی خانواده مادرم راضین نمیدونم چه کار کنم لطفا راهنمایی کنید
با سلام
من یک دختر مجرد 37 ساله هستم که ظاهر و قد طرف مقابلم برام خیلی خیلی مهمه. حالا ظاهر کمتر ولی قد جز ملاکهایی که نمی توانم نادیده اش بگیرم.یعنی حاضرم تا آخر عمر مجرد بمانم اما با کسی که شبیه معیارهای من نیست وسلیقه من نیست ازدواج کنم. همه میگن اشتباه می کنم و اینها ملاک های مهمی نیستن ولی من که خودمو بهتر از هر کسی میشناسم و می دونم که چقدر برام مهمه ان و هیچ وقتم برام عادی نمیشن چکار باید بکنم؟ انتخاب درست چیه؟ اینکه معیارمو نادیده بگیرم و به حرف بقیه گوش کنم و به این امید بنشینم که بعد از ازدواج همه چیز برام عادی میشه و عادت می کنم یا نه ، نظر خودم مهمه و به حرف دیگران اهمیت ندم و همچنان مجرد بمانم تا اینجوری حداقل احساس بهتری داشته باشم؟
با سلام
من یک دختر مجرد 37 ساله هستم که ظاهر و قد طرف مقابلم برام خیلی خیلی مهمه. حالا ظاهر کمتر ولی قد جز ملاکهایی که نمی توانم نادیده اش بگیرم.یعنی حاضرم تا آخر عمر مجرد بمانم اما با کسی که شبیه معیارهای من نیست وسلیقه من نیست ازدواج نکنم. همه میگن اشتباه می کنم و اینها ملاک های مهمی نیستن ولی من که خودمو بهتر از هر کسی میشناسم و می دونم که چقدر برام مهمه ان و هیچ وقتم برام عادی نمیشن چکار باید بکنم؟ انتخاب درست چیه؟ اینکه معیارمو نادیده بگیرم و به حرف بقیه گوش کنم و به این امید بنشینم که بعد از ازدواج همه چیز برام عادی میشه و عادت می کنم یا نه ، نظر خودم مهمه و به حرف دیگران اهمیت ندم و همچنان مجرد بمانم تا اینجوری حداقل احساس بهتری داشته باشم؟
سلام وقت به خیر خواهشاً جواب بدین خیلی دغدغه شده برام
دختری ۱۷ ساله هستم خواستگاری با ۱۱ سال اختلاف سنی دارم که شرایطش خیلی خوبه هم با جنم و هم از لحاظ کار و سربازی اوکیه …از لحاظ اعتقادات هم تفاهم داریم.قیافشم نه زشته نه خوشگل …بد نیست…ممنون میشم راهنمایی کنید…خانواده ها هم شبیه ب هم و هر دو طرف راضی.آیا این تفاوت سنی مشکل ایجاد میکنه یا خیر
سلام من دختری ۱۸ ساله هستم وبا پسری ۲۱ ساله که ۷ ماهی هس رابطه دوستی داریم
و الان تصمیم ب ازدواج گرفتیم
همه این ملاک هایی ک گفتین از نظر خودم و از مشاوره ای ک میریم داره
ب نظر شما چه ملاک های غیر اینا بد هستش ک میتونه مانع ازدواج ما بشه
ممکن هس ب خاطر سنش مشاوره ب ما بگه که ازدواجتون خوب نیس؟؟؟؟
لطفا جواب بدید منون از شما