اگر از جوانان تازه به عرصه رسیده نظرخواهی کنید قطعا عنوان خواهند کرد که عشق ملاک اصلی و غیر قابل تردید برای ازدواج است.
ازدواج بدون عشق معنا و مفهومی ندارد.
اما زمانی که چند سال از عمر جوانی انسان می گذرد، با کسب تجربه های ارزشمند، به این نکته ی طلایی پی می برد که، بنایی که با عقل و منطق و با عصاره ی مهر ساخته شود، بی شک پایدارتر از بنایی است که بی پشتوانه ی عقلی و تنها با تکیه بر عشق و دوست داشتن ساخته می شود.
عشق شرط لازم برای شروع یک زندگی است اما شرط کافی نیست.
در روانشناسی ازدواج یک نکته ی طلایی وجود دارد و آن هم این است که، هیچ گاه باطن زندگی خودتان را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکنید.
گاهی پیش می آید که در مواجهه با زندگی دوستان و آشنایان حسرت بخوریم، احساس شکست و ناکامی کنیم. گاهی در امر ازدواج و انتخاب شریک زندگی هم ممکن است این اتفاق رخ دهد. فردی که برای ازدواج به ما پیشنهاد شده است، قرار نیست نسخه ای از مرد یا زن رویایی و ایده آل ما باشد.
قرار نیست تما ویژگی های مثبتی که در دیگران می بینیم یک جا در وجود همسرمان جمع شده باشد.
باید قبول کنیم زندگی مهارت تحمل و پذیرش تفاوت هاست.
مرد یا زنی که شما در کنار او احساس آرامش می کنید، ممکن است از نظر نزدیک ترین دوست تان غیر قابل تحمل باشد.
پس خوشبختی شما در کنار همسرتان شکل می گیرد نه در رویاهایی که در ذهن خود پرورانده اید.
بطور معمول یک سری نکات وجود دارند که در روابط و زندگی بیشتر زوج های موفق دیده شده که ممکن است در حد یک توصیه باشد.
ازدواج هویتی جدید به مرد و زن می دهد.
پسر و دختری که مجرد هستند، تنها نقش فرزندی را در خانواده ایفا می کنند. مسولیت های سترگ زندگی، بر دوش پدر و مادر است. انسان مجرد به نوعی در آزادی و بی قیدی خاص دوران تجرد سیر می کند.
ولی ازدواج آغاز مسولیت پذیری است. ازدواج پذیرش تعهدی است که هر فرد در قبال همسر و در قبال زندگی مشترک برعهده می گیرد.
بسیاری از اختلاف های زناشویی در ابتدای زندگی هم از همین مسئله نشات می گیرد که، زن و مرد هنوز نتوانستند از قالب فرزندی به قالب همسری رجوع کنند.
مسولیتی را که در خانه ی پدری همواره پدر یا مادر بر عهده داشتند، حالا بر گردن خود فرد افتاده است.
این پذیرش و وفق دادن خود با شرایط، برای بعضی افراد کمی دیر اتفاق می افتد.
اما اگر در همان روزهای نخست بپذیریم که زندگی مان تغییر شگرفی کرده است و قرار است از این به بعد بار زندگی را به دوش بکشیم؛ می توانیم امیدوار باشیم که، اختلافات کوچک را تبدیل به موفقیت های بزرگ زندگی کنیم.
بسیاری از افراد، پیش از ازدواج بسیار آرمان گرا هستند.
یعنی تصور می کنند همسر آینده ی آنها باید تمام ویژگی های خوشایندی که برای یک انسان زمینی قابل تصور است را، دارا باشد.
پس طبیعی است که پس از مدتی احساس شکست و سرخوردگی خواهند کرد.
تجربه ثابت کرده است که تمام ویژگی های خوب و مثبت در وجود یک فرد جمع نمی شود. به طور خلاصه هیچ انسانی کامل نیست. پس کمال گرایی صرف در امر ازدواج راه به جایی نخواهد برد.
عده ای توقع دارند همسری،
و همین طور از خانواده ی اصیل و نجیب اختیار کنند.
به راستی چه کسی بدش می آید، که همسرش تمام این ویژگی ها را یک جا داشته باشد؟!
اما چیزی که اغلب ما فراموش می کنیم، رجوع کردن به صفات، شخصیت، منش، خانواده و به طور کلی داشته های فردی خودمان است.
برای اینکه یک ازدواج عاقلانه را شکل دهیم و از عقل و منطق به عشق برسیم؛ ابتدا باید ملاک های مورد نظر مان را الویت بندی کنیم. گاهی پیش می آید که در مواجهه با یک خواستگار سردرگم می شویم و کلاف کار از دست مان خارج می شود.
چرا که هنوز نمی دانیم چه چیزی برایمان مهم تر است.
بعد از اینکه ویژگی های مد نظر خود را الویت بندی کردید؛ باید به این موضع رسیدگی کنید که، قرار نیست تمام نداشته ها، حسرت ها و آرزوهایتان را وجود همسرتان جامعه ی عمل بپوشاند.
به طور کلی ازدواج یک بستر برای صیقل خوردن، آرامش یافتن و فراهم کردن مسیر پیشرفت است.
ازدواج هدف نیست مسیر است.
گاهی به طور اشتباه تصور می کنیم که همسر باید تمام نداشته های زندگی گذشته ی ما را فراهم کند و اگر چنین اتفاقی رخ نداد، سرخورده شده و احساس شکست می کنیم. باید آموخت که تجرد و تاهل به تنهایی سبب سعادت و شقاوت یک فرد نخواهد بود.
انسان در ضمیر خویش باید به سمت تعالی گام بردارد.
داشتن شریک و همراه تنها سیر صعودی را تسریع می بخشد. آن هم در صورتی که شریکی که انتخاب می کنیم به معنای واقعی شریک باشد. یعنی اهداف مشترکی با ما داشته باشد.
همه ی انسان ها به فراخور حال خود و بر اساس موقعیت خانوادگی، ویژگی های شخصی خود، دیدگاه متفاوتی نسبت به امر مهم ازدواج دارد. اما نباید فراموش کنیم که در کنار ویژگی های خاص، یک سری شرایط وجود دارد که پیش فرض هستند.
یعنی اگر این چند ویژگی در فرد مقابل وجود نداشت یا کمرنگ بود، به صلاح نیست که به ازدواج با او به طور جدی بیندیشید.
به عنوان مثال: پایبندی به اخلاق ، عفیف و نجیب بودن، غیرت و تعهد کاری، وفاداری، صداقت و….
ازدواج مقوله ای بسیار مهم و حساس است. قرار نیست کسی به شما القا کند که چه چیزهایی برایتان مهم باشد و الویت های خود را بر چه اساسی تعیین کنید. هیچ کس جز خود شما قرار نیست با فرد مورد نظر برای تمام عمر پیمان ببندد.
پس برای از اینکه تصمیم عاقلانه ای بگیرید ابتدا خوب فکر کنید و تمام جوانب را بسنجید، از مشاوران آگاه و خبره کمک بگیرید.
مطالعه کنید و تمام مهارت هایی را که لازم است کسب کنید.
همینطور با خانواده و دوستان نزدیک خود مشورت کنید واز آنها راهنمایی بگیرید؛ سعی کنید از تجربیات موفق دیگران بهره و از تجربیات ناموفق درس عبرت بگیرید. یادتان باشد، ازدواج یک فرآیند منطقی و یک تصمیم بلند مدت دو نفره است، که می تواند تعیین کننده ی سرنوشت دو خانواده و یک نسل بعد از شما باشد.
در نتیجه می بایستی مناسب ترین و بهترین تصمیم را برای این امر خیر در نظر داشته باشید.
در ضمن بدانید که بعد از آنکه انتخاب مناسبی نمودید، می بایست انرژی مضاعفی را جهت حفظ و نگه داری چنین رابطه ای بگذارید.
در روانشناسی ازدواج یک نکته ی طلایی وجود دارد و آن هم اینکه، هیچ گاه باطن زندگی تان را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکنید. پس از دیدن موفقیت ها و پیشرفت های ظاهری دیگران حسرت نخورید و قبول کنید که هر کس زندگی خودش را دارد.
قرار نیست که فرد مقابل نسخه ی اصلی همسر ایده آل ما باشد، چرا که زندگی مهارت تحمل و پذیرش تفاوت هاست. ازدواج آغاز تعهد و مسولیت پذیری است. ازدواج هویتی مستقل از خانواده به فرد می دهد. باید پس از ازدواج از قالب فرزندی خارج شد و در قالب نقش همسری به ایفای نقش پرداخت. باید پذیرفت که زندگی پس از ازدواج تغییر کرده است و ما هم باید هم سو با این تغییر پیش برویم.
کمال گرایی در ازدواج شما را به جایی نخواهد رساند. چرا که بی شک هیچ کس کامل نیست و هر کسی هم دوست دارد که همسرش بی عیب و نقص ترین فرد روی زمین باشد!
بهتر است قبل از ازدواج اولویت های خود را فهرست کنید و آگاهانه به تحلیل فرد مقابل بپردازید. ویژگی های مثبت و منفی اش را هم زمان در نظر بگیرید و با دیدی روشن به قطعیت برسید. به یاد داشته باشید که این شما هستید که قرار است تمام عمر با خوبی ها و بدی های فرد مقابل زندگی کنید پس باید مستقل باشید و در کنار مشورت گرفتن از افراد آگاه، بهترین تصمیم را بگیرید و به یاد داشته باشید که انتخاب گام اول است، مهمتر از انتخاب، حفظ و نگهداری این رابطه و شکوفا کردن آن است.
نظر شما چیست؟ ازدواج پایدار چه نوع ازدواجی است؟ ازدواج عاشقانه یا عاقلانه؟
خیلی زیبا بود
ممنون.
چقدر ساده و روان نکات مهم رو گوشزد کرده.
دست نویسنده درد نکنه…
سلام من توی مطلب ازدواج فیلیا نظرات دانشمندان رو در مورد ازدواج میخوندم گفته بود ازدواج عشقه.عشق هم نگاه احساسی به قضیه ازدواج هست
سلام به قول مولانا
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل مانم از آن
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
گرچه تفسیر زبان روشنگر است
لیک عشق بیزبان زان خوشتر است
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب
تا دلتون بخواد نظر و دیدگاه درباره ی ازدواج و عشق و عقل وجود داره. نمیشه نظر واحدی رو به عنوان فصل الخطاب مطرح کرد
مطالب خوبي بود ممنون يكي از معايب ازدواج در سنين پايين ميباشد كه بدون مطالعه وآگاهي صورت ميگيره و اون حس قشنگ باهم بودن ودو كنار يكديگر آرامش داشتنو آدما درك نميكنن و فقط هورمون لذت جويي در سنين كم خودشو نشون ميده
با سلام
واقعا ساده، مفید و کاربردی بود.
ممنونم ازتون
سلام او نیکی هیلی
ستاسی له لیکنی مو پوره څه زده کړل، نړی مننه خوشحاله اوسی
تشکر
من ازدواج کردم واقعاً فکر می کردم عشق و علاقه مهمترین عامله ولی نه نیست التماس میکنم عاقلانه تصمیم بگیرید عشق مزخرفات رو بیشتر نداره حرف آدمای با تجربه را بخرید ازدواج فقط با منطق عقل مشورت بزرگترا و گرنه هرگز ازدواج نکنید من این نصیحت رو که میگم قیمتش تباه کردن زندگیم بوده